مرد صادقانه به دستانش نگریست ، جیره ی یکماهه !
شرماگین سرش را پائین انداخت ، و با صدایی خفه و آرام گفت
- کفاف چند روز را هم نمیدهد
رئیس مثل کسی که وزوز پشه ای آزارش دهد ، چهره در هم می کشد
و دستانش - دستان پر سخاوتش - را تکان می دهد
- زندگی سخت شده ، من میفهمم ، در این روزگار باید صرفه جو بود و صبور
که ما و خداوند صابرین را دوست داریم
مرد سر به زیر به سمت در میرود و از درک این محبت عاجز است
چرا که سهم او از این عشق را هم رئیس جیره بندی میکند
چون رئیس – که نه صرفه جوست و نه صبور - دوست و یار غار خداوند است !