کارم شده التماس کردن از ماهی قرمز کوچک که اعدامش در آن حوض بی آب تفسیر شد...
ودر کنار آن حوض تهی به تو فکر می کنم و کمی بعد با چهره ی ماهی قرمز کوچک بر خورد می کنم .
من در خیالم همیشه تو را در آن حوض پر آب تماشا می کنم ...
و همیشه برایم آشنا بوده ای ...بر عکس تو.......
من فراموش کرده بودم که ماهی قرمز کوچک فراموش کار است .البته من تو و ماهی قرمز کوچک را یکی نمی دانستم...
من به عمرم ماهی قرمز را لمس نکرده بودم ...
من نمی دانستم اگر ماهی قرمز را در دست بگیری خواهد مرد ....
ولی ماهی قرمز کوچک خوب می داند که در فراقش به یلدا نخواهم رسید.
من طعم
... دیدن ادامه ››
تن ماهی قرمز را نچشیده ام....
من همیشه از لمس کردن ماهی ها در گریز بوده ام ولی این ماهی قرمز کوچک عجیــــــــب مرا به سمت خود می خواند ....
و این ماهی قرمز کوچک است که مرا به زوال می کشد و در قهقهه ی مستانه اش به من دروغ می گوید.
من ماهی ها را می دیدم ولی همیشه برای لمس نکردنشان سماجت داشتم ...
خوب می دانم که آن هم یک ماهی است که در تنگ بلورینش دلربایی می کند و در نور چقدر زیباست.
و من این ماهی قرمز کوچک را هیچ وقت فراموش نمی کنم ...و تا ابد ماهی قرمز دیگری را لمس نخواهم کرد...
.
.
.
یلدا آمد ....
و ماهی قرمز که زمانی کوچک بود اکنون بزرگ شده است...
وهنوز در تنگ بلور دل من است .....
ولی دیگر اثری از من نیست .و من با ماهی درونم از میان انسان های روی زمین می روم و ماهی را با خودم می برم که دیگر کسی او را نبیند ...
که مبادا او را لمس کنند و من دوباره قالب تهی کنم...
ماهی قرمز کوچک فراموش شدنی نیست .........