در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | The Ski Bum درباره فیلم بادیگارد: مایه‌ی اصلی فیلم، پتانسیل مناسبی برای پرورش یک داستان پرکشش دارد: محاف
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:26:20
مایه‌ی اصلی فیلم، پتانسیل مناسبی برای پرورش یک داستان پرکشش دارد: محافظی که از حساسیت‌های فضای محافظت‌های سیاسی خسته شده و خود را به حوزه محافظت از یک دانشمند منتقل می‌کند و در اوج کش و قوس رابطه با دانشمند، به اتهام سهل‌انگاری از کارش اخراج می‌شود، ولی با فدا کردن خود در راه حفظ جان دانشمند، اتهام را از خودش سلب می‌کند.
حاتمی‌کیا اگرچه موفق می‌شود در قسمت‌هایی به مرز یک فیلم جذاب نزدیک شود، ولی باز به سیاق روند فزاینده‌ی شعارگرایی و حاشیه‌پردازی‌های بی‌موردش در چندین سال اخیر، آن قدر زیگزاگ‌های غیرسینمایی در متن فیلم اعمال کرده که پتانسیل مزبور را تا حد زیادی کاهش می‌دهد. وقتی او می‌تواند درام پر و پیمانی از یک موقعیت پیچیده‌ی احساسی و اعتقادی استخراج کند، چرا وقت خود و تماشاگر فیلمش را با متلک‌های ژورنالیستی هم‌چون مقایسه‌ی عکس دو رییس جمهور کنونی و سی و چند سال قبل هدر می‌دهد؟ چرا فضایی هم‌چون اصرار خبرنگار تلویزیون را از یک محافظ امنیتی جهت انجام مصاحبه با استناد به این‌که مردم انتظار دارند واقعیت‌ها به اطلاع‌شان رسانده شود رقم می‌زند؟ کجای دنیا رسم است که تیم‌های حفاظتی امنیتی کار اطلاع‌رسانی انجام دهند؟ (البته از خبرنگاری که دنبال برانکارد یک مجروح به‌شدت خونین از‌حال‌رفته می‌دود تا مصاحبه بگیرد و «مردم را از وقعیت‌ها مطلع سازد» جز این انتظاری نمی‌رود) چرا موقعیت‌های بی‌ربطی مانند گلاویز شدن با اوباش پارک وسط داستان گنجانده می‌شود؟ چرا ارجاع به خود (آژانس شیشه‌ای) با آن شعارهای مربوط به خیبری و موتوری در بی‌ربط‌ترین شکل به ماجرا تحمیل می‌شود؟ اصلاً آن موتورسوارهای شعار به دست، میان چنین داستانی چه کاره‌اند؟ برای ماجرای فیلم کاربرد دارند (که ندارند) یا برای جنجال آفرینی‌های سطحی ژورنالیستی در خوشامد فلان جریان سیاسی و بدآمد بهمان جریان جناحی؟
این موضوع که دانشمند هسته‌ای یک دفعه فرزند همرزم او در سال‌های جنگ از آب درمی‌آید دیگر چه صیغه‌ای است؟ دختر کوچک او در فیلم چه‌کاره است؟ اگر ... دیدن ادامه ›› نبود چه می‌شد؟ همسرش اگر به جای مدیر مدرسه مثلاً خانه‌دار بود یا پزشک یا کارمند، چه فرقی در ماجرا حاصل می‌شد؟ اصلاً چرا فیلم‌ساز در کنار شخصیت فیلمش این قدر نزدیک ایستاده است و در حد تقدیس می‌انگاردش؟ خب آن مقام امنیتی ارشد حرفش مستدل است: نوع قرار گرفتن بازو و بدن محافظ دلالت بر این دارد که او از بدن شخصیت سیاسی به عنوان سپر استفاده کرده است و نه آن‌که بر حسب وظیفه‌اش خود را سپر او کند. اگر آقای محافظ جوابی درست دارد بدهد، دیگر این همه مظلوم‌نمایی و قدیس‌گرایی چه معنایی دارد؟ ضمن آن‌که این دیگر چه جور شبکه‌ی امنیتی‌ای است که اگر محافظ ارشد و پرسابقه‌ای را از کار تعلیق کنند، همه از دانشمند و نامزدش و... هم خبر دارند و درباره‌اش صحبت می‌کنند؟
اگر به جای این همه حرف و نقل در باب تفاوت وظیفه و تکلیف و... به فیلم و موقعیت‌های داستانش عمق داده می‌شد، واقعاً می‌شد امیدوار بود که با یکی از بهترین آثار حاتمی‌کیا رو‌به‌رو می‌شدیم. در حال حاضر بادیگارد مجموعه‌ای از شعار و متلک روزنامه‌ای به این و آن، و کمی هم سینما است. افسوس...

مهرزاد دانش، سایت مجله‌ی فیلم