در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شمس: فروپاشی رژیم های تصویر: عبور از مرگ در «تفاوت و تکرار» صدا در با
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:31:57
فروپاشی رژیم های تصویر: عبور از مرگ در «تفاوت و تکرار» صدا

در باب مستند «این بامداد خسته» اثر فرشاد فدائیان درباره ی زندگی احمد شاملو


«برهنه/بگو برهنه به خاکم کنند/سراپا برهنه/بدان گونه که عشق را نماز می بریم،/که بی شائبه ی حجابی با خاک /عاشقانه /درآمیختن می خواهم»(ابراهیم در آتش،درآمیختن)

فیلم«این ... دیدن ادامه ›› بامداد خسته»،اثر فرشاد فدائیان یکی از آثار مهم سینمای مستند سال های اخیر است.فیلمی که فیلم برداری آن نزدیک به دو سال (سال های 75-و 76) در واپسین سال های زندگی احمد شاملو به انجام رسید،اما به دلایل گوناگون تا سال های اخیر صورت نهایی یک فیلم را به خود نگرفته بود.اصل آرشیو که ساعت ها فیلم برداری از زندگی شاملو بوده است،قرار بوده دست مایه ی فیلمی شش ساعته قرار گیرد که در آن آیدا سرکیسیان زندگی شاملو و خود را روایت می کند،به گفته ی فدائیان به دلیل عدم همکاری آیدا به سرانجام نمی رسد.اکنون مستند حاضر،به مدت صدو بیست دقیقه،فیلمی مستقل است که از جهات مختلفی، هم به منزله ی سندی تاثیر گذار و هم از جنبه های هنری-فکری قابل توجه است.
فیلم از فرم و تدوینی اندیشیده شده و دقیق و در عین حال ظریف برخوردار است،که نه در پی اسطوره سازی از شاملو و نه گونه ای تخریب و ویران کردن وجهه ی شاملو است.فدائیان تلاش می کند مواجهه ی شاملو با مرگ را از وجهی فردی خارج کرده و به مسئله ای بشری بدل کند.پرسش مرگ در این جا با فراروی از گونه ای اگزیستانسیالیسم هایدگری و «هستی برای مرگ»شکل می گیرد.فیلم با صدای بلبلان در صبح و تصویر درختی بی برگ آغاز می شود و با قطعه سنگی(که نام احمد شاملو بر آن است) تکیه داده به درختی سرسبز و سر به فلک کشیده پایان می یابد که یاد آور پیوستگی چرخه های حیات و زندگی است.فدائیان پس از ساخت نزدیک به هفتاد اثر مستند و ..اکنون به پاسخی اساسی برای عبور از مرگ در سینمای مستند می رسد: فروپاشی رژیم های تصویری در شعر-صدا.
اغلب گفته می شود که مرگ یا مرگ اندیشی یکی از سه مولفه ی اساسی سینمای فدائیان در مثلث مادر-مرگ-سکوت است.اما در این جا صدا بدل به رمز عبور از مرگ می شود:«تنها صداست که می ماند».صحنه ی پایانی فیلم که جسد شاملو را نشان می دهد،ناگهان تاریک می شود و صدای شعر خوانی شاملو که از مرگ و آمیختن با خاک می گوید شنیده می شود و باز تصویر بدن بی جان او ..و دوباره سیاهی تصویر و شعر خوانی شاملو ...گویی در این «تفاوت و تکرارِ» پی در پی ،فروپاشی «تصویر مرگ» و بازیابی صدا،فدائیان شاملو را از طریق صدا زنده و احیا می کند و مرگ را به پرسش می گیرد.در این جا دیالکتیکی میان صدا و تصویر وجود ندارد.تنها صدا از دهان بازِ بدن بی جان شاملو بدل به حیات همیشگی او در آوا می شود.
قاب بندی های فدائیان با توجه به پیشینه ی عکاسانه ی او تصاویر زیبایی از شاملو را در کنتراست سیاه و سفید فیلم ایجاد کرده است...فیلم ساز برای نزدیک شدن به جهان درونی شاملو،از نماهای کلوز آپ زیادی استفاده کرده است...و در عین حال رابطه ی او با حافظ در این فیلم قابل توجه است...اگر چه از منظره نسخه شناسی عده ای این ایراد را به شاملو وارد می دانند که نسخه ی حافظ او،نسخه ای چندان معتبر نیست،اما این نکته را نباید از یاد برد که اگر کار را بر حسب قدمت نسخ تاریخی به دست آمده از حافظ بررسی کنیم ،آن گاه در مورد نسخه های اکنون معتبری چون نسخه قاسم غنی و قزوینی نیز می توان شبهات جدی ای را مطرح کرد.یکی از قدیمی ترین نسخ حافط معروف به نسخه ی علامرندی مورخ 791-792 که احتمالاً متعلق به خود زمان حافظ یا بسیار نزدیک به او بوده است،تنها «پنجاه غزل» از حافظ را ثبت کرده است...که ضبط بعضی از آن ها با ثبت اکنون رایج تفاوت هایی دارد. برای مثال این مصرع:«در نظر بازی ما بی خبران حیرانند» به صورت «در نظربازی ما بی بصران حیرانند» ثبت شده است که از جهاتی درست تر به نظر می رسد...دست کم به دلیل رابطه «بصر» و «نظر»...
[شاملو در سال 1354 نسخه ی حافظ خویش را منتشر می کند.اما دو سال پیش از آن در 1352 مجموعه ی «ابراهیم در آتش»منتشر می شود.فدائیان در قسمت پایانی فیلم جایی که صحنه ناگهان سفید می شود(در تضاد با سیاه شدن پیشین صفحه) از شعر «واپسین تیر ترکش،آن چنان که می گویند» در مجموعه ی فوق الذکر بهره می گیرد:«من کلام آخرین را بر زبان جاری کردم/هم چون خون بی منطق قربانی بر مذبح/یا هم چون خون سیاوش.../اسم اعظم(آن چنان که حافظ گفت) و کلام آخر (آن چنان که من می گویم)».اسم اعظم حافظ که بر سپیدی صحنه می آید و کلام آخر که در این جا نه به حرف آخر،بلکه به آخرین جمله ی پیش از مرگ اشاره دارد...گویای قرابتی است که شاملو تلاش می کند میان خود و حافظ برقرار کند...حافظ در «پرتو اسم اعظم»سخن می گوید(چو اسم اعظم ام باشد چه باک از اهرمن دارم) و شاملو تلاش می کند این کلام را در شعر معاصر زنده کند،آیا او موفق می شود یا خیر بحث دیگری است...شاملو در این جا بیش از هر جای دیگر از مولفه هایی بهره می گیرد که در تضاد با مدرنیسم همیشگی اوست:«خدایا خدایا سواران نباید ایستاده باشند/هنگامی که حادثه اخطار می شود»...مدد شاملو از حافظ در اوایل دهه ی پنجاه و استفاده گاه و بی گاه او از زبان سعدی،همه گویای استراتژی زبانی و فکری ای است که او تلاش می کند با آن ادبیات کلاسیک را در آمیزه ای از مبارزه طلبی و وام گیری به خدمت بگیرد...بی تردید هجمه های ظاهراً بی دلیل او به فردوسی را باید در بافت مبارزه طلبی علیه یک کارکرد ویژه از فردوسی در آن زمان در نظر گرفت تا آن که وام داری همیشگی زبان آرکائیک شاملو را به ادبیات کلاسیک فراموش کرد...]
به این ترتیب، باید نظرگاه شاملو را با همه ی سستی ها و قوت هایش از نظرگاه فیلم ساز متمایز کرد..فدائیان تنها تلاش می کند،شاملو را با تمام فراز ها و فرودهایش در قاب لحظاتی اسیر کند،با همه ی سختی ها و صعوبت هایی که این کار داشته است...
[فدائیان موسیقی متن فیلم را از یکی از آهنگسازان مورد علاقه یا شاید بتوان گفت تنها موسیقی دان مورد علاقه ی شاملو،یعنی گوستاو مالر انتخاب می کند.موقعیت موسیقی مالر در فضایی «میان رمانتی سیسم و کلاسیسیسم» در عین حال هم خوان با فضای اندیشگی شاملو است که گه گاه فضایی حماسی را نیز القا می کند،نوعی حماسه سرایی رمانتیک که در این جا و در برخورد با شاملو وجهه ای اجتماعی می یابد]
تصویر آیدا در فیلم کاملاً حاشیه ای اما وجود او موثر و جدی است و از همان لحظات کوتاه می توان عشق و نقش او در زندگی شاملو را بازشناخت...اما افسوس که او اجازه نمی دهد نقش اش در زندگی یکی از چند شاعر قابل تامل شعر معاصر ایران وضوح یابد و به دید در آید...آیدا به منزله ی زنی غیر روشنفکر به معنای متداول آن،نقشی قاطع در زندگی شاملو و تحول فکری او ایفا کرده است،که ناگفته ای آن بسیار اند،و فدائیان تلاش کرده است بخش هایی از تاریخ فکری شاعر، مترجم و نویسنده ای معاصر را دیدنی کند که جای سپاس و تقدیر دارد...حتی در فیلم اشاراتی به فیلم سازی شاملو هم می شود،که نشان از عدم آشنایی دقیق شاعر با سینما دارد...
ترجمه ی رمان دن آرام شولوخوف یکی از آخرین تلاش های شاملو در سال های پایانی زندگی اش بوده است...این اثر را در حقیقت می توان در بینامتنیت با خود فیلم قرار داد.شولوخوف علی رغم عضویت اش در حزب کمونیست،اثری را نوشت که «مازادی بر نیت مولف خود»بود و می شد از آن مطالبی را بر خلاف مرام کمونیستی او استنباط کرد،این فیلم نیز مازادهایی بر قصد و بیان شاملو و فدائیان دارد که از خلال آن تماشاگر تجربه خود از «منطق مازاد تصویر و صدا» را پی می گیرد....
رضا تهوری این را خواند
دوست عزیز سپاس از لطف شما...
فرشاد فدائیان سبک خاصی در فیلم سازی مستند دارد،که کاملاً مختص به خود اوست...البته او نگاه ویژه ای به مقوله ی سینمای مستند و حتی موضوع های خود دارد که مسلماً بحث برانگیز است اما سینمای فکری و اندیشمندانه ی او همیشه بسیار قابل تامل است...شیوه ی برخورد او با دوربین ،و رفتار بی تکلف و صمیمانه ی او با انسان ها و اشیاء،کار او را ارزشمند می کند...فیلم اخیر او درباره ی شاملو به باور بنده اثری مهم هم از جنبه ی فرمی و هم محتوایی است...که مسلماً تفاسیر مختلفی را بر خواهد انگیخت...

سپاس دوباره از همفکری مغتنم تان....
۳۰ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید