در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | تیاتر باران درباره نمایش آیس لند: رضا آشفته-منتقد روزنامه شرق ##امکان لو رفتن پایان نمایش در این یادداش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:32:43
رضا آشفته-منتقد روزنامه شرق
##امکان لو رفتن پایان نمایش در این یادداشت وجود دارد

در این دنیاراهی برای رستگاری موجود نیست

نمایش «آیس‌لند»، نوشته نیکلاس بیلون، نویسنده کانادایی (مترجم: زهره جواهری) درباره قدرت پول (در نظام سرمایه‌داری)، مهاجرت و تأثیرات فرهنگی مهاجرت است. آدم‌هایی به دنبال آرمانشهر خود هستند و در این راه رنج‌های بسیاری را متحمل می‌شوند، اما درواقع عالم برزخی گریبان‌گیر آنان خواهد شد، چون پول با همه توش‌وتوانش ماهیت کاملا مادی دارد و از احساس و عاطفه مبراست و با همه امکاناتی که فراهم می‌کند، امکان دارد انسان را تحت‌الشعاع خود قرار دهد و وجه مخربش نیز بر ... دیدن ادامه ›› آن چیره شود.
در این نمایش علاوه بر آیدا کیخایی که نمایش‌های «خداحافظ» و «یک دقیقه سکوت» از محمد یعقوبی را کار کرده، همچنین نمایش «شام با دوستان» را هم کار کرده و البته یک کارگردانی مشترک نیز با یعقوبی دارد که آن، «مرد بالشی» از نویسنده بنام ایرلندی، مارتین مک‌دوناست. در همه این موارد کارگردانی‌اش از پذیرندگی ویژه‌ای برخوردار بوده و این‌بار نیز متفاوت عمل کرده است چون در اینجا سکون، و سکوت در ارائه سه مونولوگ به‌هم‌پیوسته بیانگر یک نگاه متفاوت است. شاید این نکته‌ای است که گیرایی ظاهری کار را پایین می‌آورد چون بنا بر اصول شناخته‌شده و البته لوث‌گری‌های رایج این روزها هم کارش را نیامیخته است و این دلیلی بی‌دلیل می‌شود برای آنکه یک جوان ناآشنا به همه‌چیز، اما مدعی تئاتری‌بودن، به‌ناحق درباره این کار صدایش را در حضور جمع بلند کند؛ آن‌هم درست شبی که چند میهمان خاص هم به تماشای کار نشسته‌اند،

به‌هرتقدیر انتخاب متن و نقدهای موجود در آن تا حد زیادی کار را برجسته می‌کند و البته مدل کار هم نوین است و همین می‌تواند بسیاری را به وجد آورد. علاوه بر متن می‌توان به عوامل حرفه‌ای هم اشاره کرد که در این سال‌ها هرکدام کارنامه درخشانی را در تئاتر پیش‌رو داشته‌اند، به‌ویژه محمد یعقوبی در مقام دراماتورژ که می‌تواند این چالش‌های فکری را برای ما همانند کارهای خودش برجسته‌تر کند.
ما در آیس‌لند با سه شخصیت کاساندرا، آنا و حلیم همراه می‌شویم. یک شخصیت مذهبی به نام آنا، با بازی فهیمه اَمَن‌زاده، یک دانشجوی رشته تاریخ و کارمند آژانس خدمات... به نام کاساندرا، با بازی آزاده صمدی که فرزند پدر و مادری مهاجر از اروپای‌شرقی (استونی) و یک سرمایه‌دار به نام حلیم با والدین پاکستانی که با بازی احسان کرمی اجرا می‌شود. اینها به‌هم خط‌وربط دارند و بیانگر مواجهه‌ای در کلام هستند و آنچه اتفاق افتاده را روایت می‌کنند. برای همین روایت بر نمایش غالب می‌شود و این مواجهه در منظر ذهنی ما به نتایجی منجر خواهد شد که خواه‌ناخواه بلافاصله پس از پایان نمایش چنین نتیجه‌ای پیش‌رویمان نیست و ممکن است برخی بلافاصله عصبی شوند که کار بیهوده‌ای دیده‌اند. درحالی‌که ژرف‌شدن بر آن ما را با پیامد تازه‌ای از تفکر و ساختار مواجه خواهد کرد. پول آنای مذهبی و کاساندرای تاریخ‌نگر و اندیشمند و حلیم بازاری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و این همان وجاهت درونی و منفی است که بر پایه مدار حرص و طمع و آز، انسان را در مسیر بیهوده‌ای سوق خواهد داد. چنانچه اینها در تعارض با هم قرار خواهند گرفت و از آن مدار حقیقی و انسانی دور خواهند شد. اینها نتایج مندرج در کار است و نویسنده و کارگردان نسخه نمی‌پیچند و قضاوت مستقیم ندارند و این لطف کار است که در مدار اندیشه ما را با خلائی لبریز از معنا روبه‌رو می‌کند. این همان درنگی است که کار را پیش‌رویمان برجسته‌تر می‌کند، اما باز هم لحظات کوتاهی هست که بازیگران دچار حفره می‌شوند و گسستی بین لحظه‌ها و حس‌هایشان ایجاد می‌شود و این ضرباهنگ را خیلی کوتاه دچار اشکال می‌کند؛ به‌ویژه نقش آنا و کاساندرا که با کندی بیشتری نسبت به حلیم بازی می‌شوند. در پایان نیز درمی‌یابیم که در این دنیا از هر منظری که بخواهیم به آن ورود پیدا کنیم، انگار راهی برای رستگاری موجود نیست، به‌ویژه اگر قرار باشد همه‌چیز مادی تلقی شود. چنانچه کاساندرای آرمانگرا زمان مرگ حلیم از پولش نمی‌گذرد و خانه را بر او آتش می‌زند و... .
امیر مسعود این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید