سایت الف در بخش معرفی و پیشنهاد کتاب خود، این بار به معرفی کتاب «آینهها را باور کن» نوشتۀ محمد حسن ارجمندی و منتشر شده توسط انتشارات کتاب نیستان پرداخت و یادداشتی از نویسنده را ضمیمه این بخش کرد.
http://alef.ir/vdcir5a53t1ap32.cbct.html?434929
یادداشت نویسندهای بر کتابش
همیشه ماهیان آزاد را که بر خلاف جریان رود شنا میکنند و با تلاش بسیار، خود را به بالادست رود میرسانند، دوست داشتهام شاید به این دلیل که برای من تماشای منظرههایی که دیگران پنجرههایی رو به آن گشودهاند، چندان دیدنی نبودهاست و همیشه دوست داشتهام خود، پنجرهای رو به آن منظر بگشایم و از دریچه نگاه خود- که تلاش کردهام دیدگاهی جدید و درست باشد- به آن منظر بنگرم. مَنشی که رد آن را در نگارش کتابهایم میتوان یافت این که در این مسیر چقدر موفق بودهام را به قضاوت شما میسپارم اما این منش برای من بسیار راضی کننده بوده و از این که طرحی نو دراندازم و سخنی نو بگویم همیشه به وجد آمدهام. چرا که میدانم مخاطب را باید با نوآوری و چکیدهگویی شگفتزده کرد. در نخستین کتابم- زیر باران نماز- از پنجرههایی نو به نماز نظر انداختم و از زوایای کمتر دیده شده به آن پرداختم. در کتاب دومم- علی(ع) خورشید بیغروب- که شامل دو بخش متن ادبی و شعر است، حضرت علی(ع) را – به قدر فهم خود، نه به قدر قدر او- اما به گونهای جدید ستودم و این روند همچنان در آثار من ادامه دارد چه در آنان که پس از دو کتاب اول به چاپ رسیدهاند (آینهها را باور کن و دفتر غزل کمی بارانتر) و چه آنان که چشم در راه چاپ دارند (لطفا پیغامبگذارید، خدا و رایانه، پلههای آسمان، چهارده دفترهای غزل «فراتر برویم»،«دست از سرم بردار» و «آواز
... دیدن ادامه ››
بیصدا») و نخ تسبیحی که تمامی این آثار را به هم پیوند زده، معنویت است که قضاوت در خصوص آن را به عهده خوانندگان این آثار میگذارم. اما این حرکت در کتاب آینهها را باور کن -که توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسید – از آنجا آغاز شد که با تولد دخترم ریحانه و بزرگشدنش احساس کردم این ما نیستیم که او را بزرگ میکنیم بلکه اوست که چون فرستادهای از جانب خدا، آمده تا ما را بزرگ کند. وقتی به زبان آمد و تفکر و انتخاب چاشنی رفتارش شد، رابطه من به عنوان پدر، بیشتر و بیشتر به رفتار یک مربی یا مشاور دلسوز تبدیل شد تا آنجا که شباهتی عجیب در رفتار او با خود و رفتار خود با خدا دیدم. خودکامگیها و گردنکشیهای او به عنوان یک بچه که میخواست همه چیز را خود به انجام برساند و گردن به اطاعت فرمان ما نمینهاد، با خودکامگیها و گردنکشیهای من – به عنوان یک انسان- در برابر خدا شباهت بسیار داشت. به طوری که در بیشتر خاطراتی که از دوران دو تا پنج سالگی ریحانه در این کتاب روایت کردم، این شباهت به طور مشهودی دیده میشود و این چنین بود که کتاب آینهها را باور کن جان گرفت و ۲۴ خاطره را شامل شد که در هر بخش پس از روایت خاطرهای از کودکیهای ریحانه، به بیان این شباهت پرداختم.