ذره ذره ی وجودم آب میشود از گرمای نگاهت
تب میکنم همین حوالی رفتن
ترس دارد این روزها
و تو همواره درکنار من نیستی ،
در خیالم اما چرا
احساس میکنم گاه به گاه صدای رد پایت را
اما درک نمیکنم از این سر و صدای پیاپی پرسه هایت
داری به دیدنم میایی؟!!
یا برای همیشه از کنارم میروی !!
کاش صدای شور و شوق
یا غم و غصه و خستگی را
میشد از قدم ها تشخیص داد....
شروین
۲ نفر
این را
امتیاز دادهاند