در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فاطمه فریمانی درباره مستند قاضی و مرگ: «عزیزمحمدی» نامی که با پرونده های جنایی کشور گره خورده است. قاضی متبحر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:02:19
«عزیزمحمدی» نامی که با پرونده های جنایی کشور گره خورده است. قاضی متبحری که ۴۵سال عهده دار قضاوت پیچیده ترین و گاه مخوف ترین پرونده های جنایی ... دیدن ادامه ›› بوده است. او در طول سال های پیش و پس از انقلاب، بیش از ۴۰۰۰ حکم اعدام صادر نموده؛ و حال یک آسیب شناس اجتماعی اقدام به ساخت مستندی از زندگی وی کرده است؛ «قاضی و مرگ» مدتی است که در گروه هنر و تجربه به اکران درآمده است.-که البته متاسفانه سالن ها و سانس های بسیار محدود به آن اختصاص داده شده است.- این مستند که ساخت آن پنج سال به طول انجامیده، روایتی از زندگی قاضی عزیزمحمدی است که خصوصی ترین زوایای زندگی او را به مخاطب نشان می دهد؛ از حضور در کنار خانواده و گفت و گوهای خانوادگی، بررسی پرونده ها و تماشای فوتبال تا حضور در محل کار، جلسه دادگاه و قضاوت.
برقراری ارتباط با سوژه به نحوی چنین صمیمانه، از نقاط قوت کار است؛ به طوری که او به راحتی به تمام سوالات پاسخ داده و حتی مسایل مالی یا محتوای نامه خود را نیز بازگو می کند؛ اما در خلال همین گفت و گوها-به نظر می آید- پرسشگر قصد تحمیل نظر خود، مبنی بر خطا در صدور احکام از طرف عزیزمحمدی را دارد و بارها با اصرار از او و اعضای خانواده اش می پرسد که اگر اشتباهی رخ داده باشد چه...!؟ تکرار ناشیانه این پرسش بدیهی، تنها به بازگویی نظر کارگردان منجر شده و نمی تواند پاسخی جز مخالفت سوژه و خانواده اش را در پی داشته باشد. چنانچه وی تمام احکام صادره را بر اساس مر قانون، جهت اجرای حدود الهی و مهم تر از آن با هدف بازدارندگی برای جامعه می داند. لذا کارگردان می توانست به طور ضمنی عقیده-احتمالی- مخالفت با مجازات اعدام را به مخاطب ارائه کند.
برای مثال در سکانس تماشای ضربات پنالتی فوتبال، ابراز هیجانات و اظهار نظرهای عزیزمحمدی مبنی بر غیرقابل پیش بینی بودن پنالتی، دقت در اجرای آن از طرف بازیکنان، دخالت شانس و احتمال، در به ثمر رسیدن یا عدم موفقیت آن، ناخودآگاه ذهن را به شبیه سازی ضربات پر استرس پنالتی و لحظات پرتنش و گاها غیرقابل کنترل ارتکاب قتل یا حتی روند قضاوت، رهنمون می شود.
اگر بخواهیم صادق باشیم، لغت «مرگ» از منفورترین لغات فرهنگ بشر است. به طوری که حتی از به کار بردن آن می هراسیم، از گفت و گو درباره اش پرهیز می کنیم و حتی وقتی کسی می میرد هر از لغتی جز مرگ استفاده می کنیم تا حس بد خود را پنهان کرده و وحشت خود از نیستی را تخفیف دهیم.
«مرگ» کلمه ای که با وحشت در سراسر این روایت دنبال می شود و آنچنان مخاطب را احاطه می کند که هیچ راه فراری از آن ندارد. فیلم های اعتراف متهمان و بازسازی صحنه های جرم، عکس های مقتولین یا قربانیان اسیدپاشی و... و حتی مراسم اعدام، چنان عریان و بی پرده به نمایش درمی آید و یا توسط سوژه لحظه به لحظه شرح داده می شود که حتی فرصتی برای سر برگرداندن یا بستن چشم و گوش ها نیز به ما نمی دهد؛ برای مثال سکانس حضور در اتاق کار شلوغ عزیزمحمدی که بی شک تأثیرگذارترین درسی است که می توان از زندگی او گرفت؛
وقتی کفن خود را که گویی جزیی از لوازم کار اوست و زیر پرونده های در حال بررسی داخل کمد اسناد است، باز می کند و در آن می خوابد و لحظه لحظه پس از مرگ را شرح می دهد تا به سوال و جواب با خدا برسد... (شاید تنها در اینجا بود که طرح سوال تکراری پرسشگر، به جا و درخور می نمود.)
با این وجود اگر بدانیم این بخش از زندگی که همگی لاجرم با آن مواجه خواهیم شد، گاهی مجازاتی تحمیلی است و به علاوه اگر با آن مخالف باشیم، این بیزاری مضاعف، احساسی مبهم از ترس و انزجار نسبت به فردی که افرادی بیشماری را به مرگ محکوم کرده است در ما برمی انگیزد. معترفم با اکراه اما سرشار از کنجکاوی، این فرصت بی سابقه را مغتنم شمردم و به تماشای زوایای پنهان زندگی یک «قاضی» نشستم. پافشاری عجیب عزیزمحمدی به درستی تمامی قضاوت هایش و بازدارندگی مجازات اعدام، سنگسار، قطع ید و... از سوی او، از قبل قابل پیش بینی بود اما زندگی خصوصی او تعجب مرا برانگیخت به طوری که به جرأت می توانم از وی به عنوان خاکستری ترین انسانی که تا کنون شناخته ام نام ببرم. تیر خلاص به بدبینی مخاطب نسبت به عزیزمحمدی، لحظه پایان فیلم است که این جمله سفید و روشن را بر پرده سیاه سالن تاریک سینما میخوانیم؛ «عزیزمحمدی قاتل پدرش را بخشید»
این تصمیم در کنار ۴۰۰۰بار تصمیم قبلی به صدور حکم اعدام مجرمان، مخاطب را به چنان تناقضی دچار می کند که از حل آن عاجز است و همین امر می تواند به جذابیت شخصیت او بیافزاید. شخصیت محکم مردی که در فقر زاده شد، با تلاش بسیار به اهدافش جامه عمل پوشاند، همواره با دقت و بر مبنای قانون اما با ملاحظات انسانی، عادلانه به قضاوت پرداخت و مهم تر از همه اینکه مرگ را همزاد خود دانسته لذا سالم و اخلاق مدار زندگی می کند.