دخترکانند
فرود آمده از دورترین......
نشسته در مردابی نیلوفری
با گیسوانی به رنگ سرخ ترین شفق
کولیانی
که پای می کوبند
و از دریچه آسمان به زمین می نگرند
آزادی میراث چشمانشان است
عشق را
بر میانه ی پیشانی بلندشان
خال کوبی کرده اند
و بر یال های بافته اسبشان
نگین های باران را
دخترکان کولی اند
از شهر که می گذرند
حسرت چشم های باران ندیده را
میان قاشقک انگشتانشان
به رقص وا می دارند
و می گذرند
از اسارت
از شب
از هراس
۲ نفر
این را
امتیاز دادهاند