در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | bahar: مینا:بذار بهت بگم… من صبح که پا می‌شم، دلم می‌خواد کسی باهام حرف نزنه…
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:33:39
مینا:بذار بهت بگم… من صبح که پا می‌شم، دلم می‌خواد کسی باهام حرف نزنه… می‌خوام از خونه که برم بیرون، کسی منتظرم نباشه که برگردم… دل کسی واسم تنگ نشه… کسی منو نخواد… می‌خوام تنها باشم… دو روز دیگه پا می‌شم، نگاه می‌کنم، می‌بینم پیر شدم، دستام خالی یه… هیچی ندارم از خودم… اگه ولم نکنی برم، دلم می‌پوسه اینجا مرتضی…!
مرتضی: تو بند نمی‌شی اون طرف. سرت می‌خوره به سنگ برمی‌گردی.
مینا: اینا رو نگو مرتضی. اون همه سال که آذر نبود من تک و تنها گلیم خودمو از آب کشیدم. تازه، اومدیم و نشد، لااقل حسرتش رو نمی‌خورم، می‌گم تلاشمو کردم.
مرتضی: بی کس می‌شی مینا! بی کسی کم دردی نیست. من دوست دارم… عاشقتم


کنعان
ا الان دیدم تو هم نوشتیش
۲۳ فروردین ۱۳۹۹
علی عبدالرحیم
به نظرم رسیدن به موقعیت مینا یک جور خودویرانگری هست که هم یه جورایی جرات می خواد و هم جنون و هم یاس و هم رهایی
همه ما از خود ویرانگی رو تجربه کردیم اما مثلا مال من شخصا جنسش این شکلی نبوده
۲۶ خرداد ۱۳۹۹
سحر لیلی ئیون
همه ما از خود ویرانگی رو تجربه کردیم اما مثلا مال من شخصا جنسش این شکلی نبوده
سحر جان من این حال مینا رو تجربه کردم نمیدونم چی شد که به اونجا رسیدم ولی واقعا میخواستم از همه فرار کنم,جوری رقم خورد که 6 ماه از شهر رفتم ...تجربه بی نظیری بود.منتهی واس اون شرایط من,الان دیگه پذیراش نیستم.
شااید اگر مینا فکر میکرد مرتضی میتونه کمک حالش باشه,ترجیح میداد دوتایی مشکل رو حل کنن ولی مشکل اینجاست که از شخص اصلی زندگیش هم بریده بود.
۲۷ خرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید