کاری قابل تامل و دیدنی. باید با حوصله دید، باید چشمانی بازتر داشت و قلبی ناآرام تر.
شاید متن یه جاهایی باید به مخاطب تنفس میداد چرا که هجوم اینهمه «حقیقت فقط سیاه تر میکنه این تاریکی رو». شایدم نویسنده میخواسته مث رژه ی نظامی حرفهاشو بکوبه توی مغزت. اما چه فرقی میکنه؟ چه بکوبه توی مغزت چه با مهربانی برات زمزمه کنه، حقیقت حقیقته. فقط بازی هامون فرق میکنه.
من کارگردانی این اثر رو دوست داشتم. شاعرانگی داشت، نور و رنگ داشت، موسیقی داشت. ولی میخوام بگم حتی اگر موسیقی هم نمیداشت یا کمتر میداشت هم نمایش اثر خودش رو به درستی میذاشت ولی خوب چاره چیه که این متن با موسیقی بهتر پایین میره. مث لیوان آبی روی قرص...