زمانی که بینندگان شروع به دست زدن کردند واقعا شوکه شدم ! چطور زمان گذشت رو به یاد نمی آورم اما لحظه ایی را که چشمانم همراه کشتن شمس خیس شد را هرگز فراموش نمیکنم .
انگار که سفر کرده باشم و در آن لحظه همراه شمس و مولانا به سماء پرداخته باشم . فوق العاده بود جمله ایی درست برای توصیف این نمایش نیست . خسته نباشید . و در آخر ؛ بشنو از نی که حکایت میکند . از جدایی ها شکایت میکند.