بچه که بودم شعر عامیانهای را جایی خواندم که «زنقص تشنهلبی دان، به عقل خویش مناز / دلات فریب گر از عشوهی سراب نخورد». بعدها هم به تجربه دریافتم، معصومیت خیلی از آدمها به خاطر نداشتن حس کنجکاوی و مرده بودن میل نوآزمایی و خطرکردن در آنهاست. درست است که خیلی از اشتباهها شکننده و شوربختیآورند، اما پشت سر آنها گاهی جسارتهای انسانی بزرگی قرار داشته است. آن تجربهها میتوانستند در شرایطی دیگر، موفق از آب درآیند و تحسین برانگیزند.
خیلیها اشتباه نمیکنند، نه چون پخته و بالغاند که درست چون خاطری خام و خشک دارند و افق دیدشان از کف تجربهی زیستهی هر روزهی همگان فراتر نمیرود. بسیاری از کسانی که تجربههایشان به شکست میانجامد، دستکم در خیالشان چیزی را دیدهاند که ترسخوردگان و پرهیزکاران از دیدن آن ناتوان بودهاند.