میشه موهاتو تکون ندی؟آخه موهات بلنده،عطرش میپیچه تو خونمون.تازه !هرشب با صدای تو خوابم میبره.دیشب هم تا صبح سرمو گذاشتم رو دیوار تا صدای نفس هاتو بشنوم.تو که میدونی!ما همسایه دیوار به دیوار همیم.دیوار تو،دیوار منه.دیوار من هم دیوار تو!
هر وقت تو اتاقی،یه چیز تو دلم تکون میخوره.بالا میره،پایین میاد...میگم نکنه حامله م؟اما مگه مرد ها هم بچه دار میشن؟نمیدونم!شاید عشقت...شاید عشقت منو باردار کرده مرجان!
میگم چی میشه اگه مامانت آش نذری درست کنه،تو هم یه چادر گل گلی بذاری سرت مثل فیلما،بیای آش بدی دستم؟نه!اصلا چادر نذار.موهاتو بریز روی شونه هات.از سه هفته پیش که کوچ کردید خونه بغلی،تا حالا صورتتو ندیدم.اما وقتی میخندی،لباتو میبینم.نمیدونم چطوری اما ...اما میبینم!
وای!دوباره یه چیز تو دلم تکون خورد!نکنه تو اتاقی؟نه!صدای پات میاد.نکنه آش آوردی؟یه چیز تو دلم داره بدجور تکون میخوره مرجان!نکنه بچه رو همینجا بزام؟خب من که داش اکل نیستم!من که یه مرد درست حسابی نیستم دختر!