در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم بی همه چیز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:51:42
روستایی دور افتاده سالهاست که رونقِ پیشین را ندارد. ساکنین یا کوچِ اجباری کرده اند یا اگر مانده اند در فقر و بدبختی به سر می برند. روستا اما مهمانی دارد که خود در همین جا متولد شده و از کوچش بیست سالی می گذرد، او متمول است و اهالی در خیالِ اینکه او آمده تا روستا را از این فلاکت نجات دهد رویا پردازی می کنند.
دسته‌بندی
نمایشنما
سبک
درام

گزارش تصویری تیوال از مراسم اکران خصوصی فیلم بی همه چیز (سری دوم) / عکاس: درسا زنده دل

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از مراسم اکران خصوصی فیلم بی همه چیز (سری نخست) / عکاس: درسا زنده دل

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از فوتوکال و نشست خبری فیلم سینمایی بی همه چیز / عکاس: امیر حسین غضنفری

... دیدن همه عکس‌ها ››
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
باید قاضی یک دادگاه عادل حکم بدهد،اینگونه متهم مدعی میشود.پایان فیلم مناسب نبود و بد آموزی دارد.

داستان به این صورت هست که در زمان شاه ، پرویز ... دیدن ادامه ›› پرستویی بازیگر نقش امیر که خانزاده بود با هدیه تهرانی نقش لیلی، دوست بودند و رابطه جنسی داشتند و دو طرف رضایت داشتند ولی وقتی هدیه تهرانی بچه دار میشود و شکمش بالا میاد پرویز پرستویی میگوید از آنجایی که هدیه تهرانی با افراد زیادی بگو بخند داشت از کجا معلوم که بچه او باشد و مردم روستا هدیه تهرانی را از روستا به وضع فلاکت باری مثل آخر فیلم ملنا ایتالیایی بیرون می اندازند و هدیه تهرانی از روستا میرود و پسرش که به دنیا می آید او را به یک خانواده دیگر میدهد و خودش پولدار میشود و بعد سی سال به روستا برمیگردد و برای اثبات حرفش ماه گرفتگی بزرگ پشت فرزندش را دلیل پدر بودن پرویز پرستویی میداند و میگوید عین همین ماه گرفتگی بزرگ در پشت پرویز پرستویی هم هست و از او میخواهد بعد سی سال به اهالی روستا بگوید که شوهر موقتش بوده است و او هرزه نبوده است ولی پرویز پرستویی در پایان فیلم، بدون دفاع از خود حاضر میشود خودش را اعدام کند.

ضمنا گریم هدیه تهرانی مناسب این نقش نبود.بازی خوب بود ایده داستان خوب بود ولی فیلمنامه خیلی قوی نبود دیالوگ ماندگار نداشت.کارگردانی خوب بود لوکیشن خوب بود.
امیر مسعود، stanco و سپهر این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه روز به ملاقات ما هم یک بانوی سالخورده می آد...

"عشق تو مدت درازیه که مرده اما عشق من هرگز نتونست بمیره بلکه تبدیل به چیز وحشتناک و ... دیدن ادامه ›› زشتی شد مثل خود من مثل این قارچ های رنگو رو رفته مثل کنده های پوسیده و کور این جنگل، که میلیاردهای طلایی من مثل پیچک و علف هرز، سرتاسر اونو توی دهان خودش فرو برده"
این آخرین گفتگوی کلر با آلفرد قبل از اجرای حکم مرگش در نمایشنامه (ملاقات با بانوی سالخورده) نوشته دورنمات است کلر و آلفرد در جنگل نشسته اند و پادوی آدمکش کلر دارد با زدن گیتار آهنکهای خاطره انگیز بین کلر و آلفرد را زنده میکند.
این صحنه دو چیز مشخص را درمورد کلر نشون میده جایگاه و نفوذ اجتناب ناپذیر او (با وجود سن زیاد و دست و پای عاریه ای که دارد) و رندی و بی قید و بندی ویژه شخصیتی اش که او را بیشتر ترسناک میکند .فیلم بی همه چیز با وجود نکات مثبتی که دارد یکی از بزرگترین ایرادهایش ناتوانی در ترسیم چنین تصویری از این بانوی سالخورده متمول است. فیلم بی همه چیز با تغییر سن بانو و انتخاب بازیگری جذاب و دادن شخصیتی جدی و تکیه کردن صرف به کاریزمای هدیه تهرانی جلای شخصیت پردازی مهمترین کاراکتر این دنیای مسخ شده را میگیرد.

علاوه بر این، مسئله اصلی نمایشنامه این است اگر میتوان فضیلتهای اخلاقی را به قالب دلبخواهی و شخصی دراورد پس آیا میتوان به نوع مطلقی از فضیلتهای ارزشمند چون آزادی، عدالت، رفاه، مسئولیت پذیری، و آموزه های مذهبی اعتقاد داشت؟ و اگر نه این ترسناک نیست؟
فیلم بی همه چیز اما با این ساختار که صرفا مسئله فقر توده مردم و انتقام را مطرح میکند و چنین پایان نرم و ملوسی؛ گریه دلسوزانه مردم در هنگام اجرای حکم (در مقابل سکوت مطلق مردم در نمایشنامه) و نرم شدن دل لیلی و تر شدن چشمهایش (در مقابل خونسردی کلر در هنگام تدارک دیدن تابوتی زیبا برای آلفرد و بردن آن با خود) و خودگذشتگی و اعدام خود خواسته امیر (در مقابل سکته قلبی آلفرد از ترس مردم ساکت و مسخ شده که دور او بی رحمانه حلقه زده اند) متاسفانه از روح شرور و هراسناک اثر دورنمات عاری میشود.
بی همه چیزِ محسن قرایی از سه ساحت قابل بررسی است اول بیان سینمایی ، دوم سینمای تورناتوره و سوم محاکات و کالبد شکافی اندیشه ی مرکزی فیلم.

بی ... دیدن ادامه ›› همه چیز از منظرِ بیان سینمایی ، مجموعه ای است از قاب عکس های فوق العاده با اصلاحِ رنگ و نور ِ چشم نواز که به خاطرِ ضعف های عمده اش در فیلمنامه و کارگردانی و هدایت بازیگر ، ابتر می ماند.
قرایی پیش از این با فیلمنامه ی قصر شیرین ( بسیار دوست می دارم ) ، جایگاه ویژه ای به عنوان یک فیلمنامه نویسِ دقیق و کاربلد که اتفاقا روایت را خوب می شناسد و قصه گفتن را بلد است ، در بین هم صنفانش برای خود دست و پا کرده بود و این ذهنیت برای من به شخصه کافی بود که برای دیدنِ بی همه چیز لحظه ای تامل نکنم ، اما بی همه چیز یک عقب گرد محض است برای قرایی! مهمترین ضعف فیلم نامه ، چیدمان رویداد ها یکی پس از دیگری است بدون آنکه حلقه ی اتصالِ درستی برایِ این گذر ، در نظر گرفته شود ، اما حلقه ی اتصال درست چیست ؟ در فیلمنامه ای که کار می کند ، هر رویداد دراماتیک با منطقی متقن و اجتناب ناپذیر به رویداد دیگر متصل می شود ، فلسفه ی وجودیِ منطق های خدشه ناپذیر ، باور پذیریِ رویداد هاست طوری که اثری از خالق در این چیدمان به چشم نیاید. منطق ها در بی همه چیز آنقدر پیش پا افتاده است که نه تنها جا پای فیلمنامه نویس در آن مشهود است بلکه شور بختانه پلاتِ ملاقاتِ بانوی سالخورده اثر دورنمانت هم از آن بیرون می زند بدونِ در نظرگرفتن اندیشه ی مرکزی که دورنمانت در قالب نمایشنامه ی یاد شده تبین می کند ( در بخش سوم در این خصوص مفصل خواهم گفت)
این چیدمان مصنوعی در نهایت منجر به پیشروی فیلم در سطح می گردد، موقعیت ها در نمی آید و آدماها تبدیل به کاریکاتور می شوند و بازی ها در لحظات حسی به کمدی گرایش می یابند و فیلم از هر گونه عمقی بی بهره و این درقیاس با قصر شیرین یک سقوط آزاد است !
لی لی که سودای انتقام از امیر را دارد چرا برای گرفتن این انتقام منتظر نامه ی مردم روستا می ماند ؟
چرا وقتی که به روستا می رسد با توجه به وابستگی اش به دربار خودش به شخصه امیر را از سر راه بر نمی دارد ؟
آیا لی لی یک مصلح اجتماعی است که قصد دارد با قرار دادن جامعه مقابل قهرمانش ( که آن هم فقط در کلام قهرمان است ) جامعه را اصلاح کند یا از آن انتقام بگیرد ؟ اگر چنین است کجای شخصیت پردازیِ لی لی به این امر اشاره شده است ؟
امیر کیست ؟ چطور قهرمانی است ؟ چرا با شرط لی لی برای عذر خواهی در حضور مردم روستا موافقت نمی کند تا جانِ خود را حفظ کند ؟ کدام عمل قهرمانانه در گذشته و یا حال از وی سر زده که تبدیل به اسطوره ی این روستا شده است؟ چرا وقتی تصمیم به ترکِ روستا می گیرد در پایِ قطار با یک دستخط از سمت لی لی از تصمیمش منصرف می شود و چرا در چند سکانس بعد تصمیم می گیرد که بدون خانواده اش از شهر فرار کند کما اینکه می توانست همین تصمیم را پای قطار بگیرد؟!
این منطق های ضعیف تنها چند نمونه از ضعف های داستان پردازی در بی همه چیز است ، قرایی در بی همه چیز، همه چیز را از پیش چیده و باور دارد که تماشاگر تمام پیش شرط هایش را در طول فیلم خواهد پذیرفت و این اطمینان منجر به قصه ای شده که فقط اسکلت آن پا برجاست که آن هم برای دورنمانت است .
اینجا بدون من می تواند معیار صحیحی از ایرانیزه شدنِ یک شاهکارِ ادبیات دراماتیک باشد در مدیوم سینما و در مقام قیاس بی همه چیزِ قرایی از اینجا بدونِ منِ توکلی ، کیلومتر ها عقب است .
قرایی نه تنها که نتوانسته نمایشنامه ی دورنمانت را ارتقا دهد بلکه با نادیده گرفتن محور هایِ مهمی که در ساحت محتوایی در ملاقات بانویِ سالخورده مطرح است ، موفق شده، همه چیز را از نمایشنامه بگیرد درست مانند عنوانِ فیلمش _ بی همه چیز_
بازی ها در بی همه چیز یکدست نیست و انتخاب ها بد است ، تقابل هدیه تهرانی با پرویز پرستویی در قامت عاشق و معشوق خنده دار است ، باران کوثری به جز گریم هیچ ندارد . بازی اش آنقدر ابتدایی است که حتی به تیپ هم نمی رسد ، حجازی فر از قاب بیرون است و پر از اور اکت ، تنها بازی که به نظر می رسد در بافت فیلم کار می کند مهتاب نصیر پور است که اتفاقا باید تمام بازی ها به آن سمت می رفت ، هدیه تهرانی جذاب است نه به خاطر لی لی بودنش بلکه به خاطر خودش که در این سالها همواره محبوب بوده و خواهد بود.
فیلمنامه ی پر اشکال نتوانسته بازیگران را به درک درست موقعیت سوق دهد ، اوج این عدم تجانس ، سکانسی است که حجازی فر قرار است اسلحه ای به پرستویی بدهد تا وی خودش را خلاص کند ، این صحنه آنقدر ناپخته است که لحنِ بازیِ حجازی فر کمدی است و بیشتر خنده می گیرد تا تاثر بسازد.
تنها نقطه ی قابل اتکا در فیلم دوربین است که آلبوم عکسی جذاب ساخته است. قرایی در ساختنِ بیانِ سینمای اش حتی از سد معبرِ خودش هم عقب تر است .
در ساحت وامداری از سینمای تورناتوره ، بی همه چیز قصد دارد مالنا باشد یا موخره ای بر آن ، در برخی سکانس ها سینما پارادیزو به ذهن متابادر می شود ( سکانس های روی دوچرخه ) و حتی در فضای موسیقایی سعی شده که از ته مایه های موریکونه در فیلم استفاده شود.
تورناتوره در سینما استادِ ساختن نوستالوژی است ، امری که بی همه چیز سخت از آن عاجز است .
روستایی که فیلم در آن می گذرد کجاست ؟
فضا سازی آن قرار است چه نوستالوژی برای مخاطب ایرانی بسازد ؟
آدم هایش به جز لباس در کدام آداب دانی در دسته بندی روستاییان قرار می گیرند ؟ ( مقایسه شود با گاو مهرجویی، یک تکه نان تبریزی و حتی نفسِ آبیار )
همین عدم تجانس باعث ایجاد فاصله ی مخاطب اهل فن از اثر می شود گویی این فیلم بیشتر در روستایی در اروپای شرقی می گذرد تا روستایی در ایرانِ دوره ی پهلوی!
و اما مهمترین ایراد در بی همه چیز اقتباس است بدون در نظر گرفتنِ محور های اساسیِ موجود در نمایشنامه ی ملاقاتِ بانوی سالخورده.
دورنمانت در نمایشنامه اش دموکراسی را به چالش می کشد همانطور که ایبسن در دشمنِ مردم این سوال مهم را مطرح کرده است. که آیا حق با اکثریت است ؟
قهرمانِ نمایشنامه ی دورنمانت کلاراست ( همان لی لی ) که در جامعه ای که حتی زنان در آن حق رای ندارند با استفاده از ابزارهای جامعه ی مدنی (انتخابات ) ، از جامعه ای که روزی او را به جرم تن فروشی پس زده اند انتقام می گیرد... زن بودن قهرمان و معیوب بودن سیستم های جامعه ی مدنی ( در جایی آلفرد _ امیر در بی همه چیز _ با به کار گیری شاهد دروغین از دادگاهی که کلارا به جرم تجاوز برایش تدارک دیده می گریزد ) مهمترین محور هایی است که در بی همه چیز حذف شده و در عوض در فیلم تمامِ تقصیرات به گردنِ توده ی احمق افتاده (که فیلم آنقدر در تحمیق این توده و تقلیلشان به بنده ی پول بودن دامن زده که تبدیل به کاریکاتور شده اند )
گفتمانی که در سپهر سیاسی این روزهای کشور هم زیاد به کار برده می شود ، همه چیز تقصیر مردم است !
از این منظر فیلم با تبین گفتمانِ غالب در حاکمیت ، در سمتِ قدرت ایستاده و نه توده و این نه نقد دموکراسی است و نه به چالش کشیدنِ فرهنگ عامه ، بلکه مالشِ پاهای قدرت است که اتفاقا این روزها در زیر لحاف کرسیِ تقصیر توده هاست! آرام گرفته ، آرامشی که گویا قرار است ابدی باشد.