در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش آژاکس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:38:51
امکان خرید پایان یافته
۲۳ بهمن تا ۰۹ اسفند ۱۳۹۲
۲۰:۰۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۱۲,۰۰۰ تومان

گزارش تصویری تیوال از نمایش آژاکس / عکاس: سیدضیاالدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش آژاکس‎ / عکاس: مهدی اسماعیلیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

مکان

خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵
تلفن:  ۶۶۷۲۴۸۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یکی از ویژگی هایی که نصیب من شد این بود که این تئاتر و امشب تونستم با حضور رضا یزدانی به عنوان میهمان ویژه ببینم .

زحمتشونُ کشیده بودن ، خسته نباشید همه ی عوامل
manimoon، محمدرضا دانش و نیلوفر رضایی این را خواندند
reza samifar و baharinbahar این را دوست دارند
واااااااااااای
رضا یزدانی
خوش به حالت.

manimoon..
۰۵ اسفند ۱۳۹۲
آره ، اجرا رو هم تقدیم کردن بهش
جییییییییییییییییییییگر منه
۰۵ اسفند ۱۳۹۲
دوست عزیزم سلام لطفا از نمایش 5 میلیون روبل دیدن فرماید شما با دیدن اینکار هم به کودکان سرطانی کمک کردید و هم یک نمایش دلچسب خواهید دید.
۰۵ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته محمد مختاری در مورد آژاکس

آژاکس سردابه ی خزینه ی جهانمهر ما
شبی که غیر از شبهای دگرم شد . شبی که چون باد در یال هنرمندانی سردابه نشین به زانوی غم هزاران ساله بشر در تراژدی آژاکس ، خزیدیم و گم شدیم در تکاپوی جان برای رسیدن به تکامل شعر و شعور ایرانی ولو در نمور و سیاه روی ، سپید جان سردابه . سردابه ای که دیگر نه برای خزینه ای و نه برای تن شویی جلوه گری می کند ، که امروز از سر ناچارها جانها را جلا می دهد . قصه ی آن شب بسیار است که تا همین الان دوروزگی اش در ذهنم صدای چک چک قطرات خلوتی و پژواک صداهای شلوغی آن سردابه با نوای جانسور و محکم بازیگران هنرمند این نمایش در پیوندی همگن ،آوای حزین بغض چه بر ما رفته است را می سراید . از سرنوشت محتوم آزاکس درونمان تا همین امروز در سردابه نمایش اجرا کردنمان . اول بگویم نمیدانستم چرا حین دیدن نمایش یاد عید قربان افتادم و نمیدانستم های دیگر که همان چک چک ها به کشفم رساند و قلمم را به این رقص آورد ، باقی قصه ها هم که تک تک پر غصه اند را بر انبان درد هایمان می افزایم و مقال را موجز تر می کنم . محمد رضا سمیع فرد دوازده سال دلتنگی اش را با یادی از مهین اسکویی همیشه زنده با نقلی که خودش آورده ، از سر اتفاق این سردابه را مقتل آژاکس کرده و از دلتنگی اش برون آمده و مارا درخونگاه خویش برده . بازیگرانی اکثرا بازیگر حاملان هنری از سیال وجود خویش با همه ی توان وجود و بدون استمداد از سایر عناصر تنومند نمایش امروزین ، خاصه ابزار مورد نیاز چنین اجرایی ، اعم از آن شکوه صحنه با دکورهای آنچنانی ، بازیگرانی پر شمار با لباسهایی پر طمطراق و رنگ و حجم ،که در رقص ... دیدن ادامه ›› حکایت در محدوده ی نورهای پر تعداد و دقیق محملی برای خوب دیده شدن آژاکس و درونیاتش که فلسفه ی وجودی اش را سوفوکل به هستی متذکر شده را ، تنها و تنها با همنفسی و ساده ترین صحنه و لباس به قربانگاه آورده اند و موفق هم بوده اند . قربانگاه نه قربانی اش نمایش است و نه آژاکس سوفوکل ! قربانگاه بی چیزی و محدودیت . قربانگاه پایان خمودگی و دلتنگی محمدرضاهای هنر و ادب این خاک پر هنر . چه خوب هم توانسته اند فلسفه ی قربانی را که در آیین خدا محور اسلام هم بخوبی آمده بازگو شوند ، خداوند عید قربان ، قربانی ها را بجای انسان معرفی می کند تا خوی آژکسی ما بر نفسی تیغ نکشد و معرفت آدمی را بجایی برساند که حتا حرمت پیکر آدمی خونریز را به احترام خدایش محترم شمریم و آیین دفنش را با فلسفه ی ایمان امانتداری به خاک برگردانیم . آژاکس سردابه ی جهانمهر اما ، نه تنها آژاکس سوفوکل است با آدابته ای ایرانی و امروزی خاص تئاتر بی چیزش ، آژاکس حدیث بودن است و هست ، هست شدن برای نیست و رقصی میان میدان که آرزویی است بر همگان مدرک شعور و معنا . از خالقان خلاق تئاتر او که سراب را به تماشاخانه بدل کرده اند و مرا که قریب بیست سال در چند صد متری آنجا روزگار می گذرانم و بی خبرش بودم و این آژاکس پایم را به آنجا کشاند تا به همه ی وجودم بدواند که ایرانی هنوز زنده است و این یعنی عشق هنوز زنده است و شعور در جدال اینهمه ناملایمتی و جنگی نابرابر روزنه ی تکامل خودش را می یابد و به خورشید نقبی میزند تا میهمان نور کند مشعرش را . از تک تک بازیگران خوب این نمایش ، خاص سرکار خانم هنرمند فریبا شاهسون که حقیقتا بازیگر است و بلوای عشق در او بیداد می کند که او به محض پای گذاشتنش به صحنه بلوای شور می آفرید و صحنه را جانی دیگر می بخشید ، بماند که در تن صدایش که موهبتی الهی است به او و او هم با قدرت بیان فوق العاده اش که حرمت آن موهبت را با ریاضت نمایش خوب نگه داشته است رگه ای از خراشی شاید دود آلود بلند است ، همو که اگر به خودش باشد بیست و چهار ساعت از آن صحنه ی سرداب نشان بیرون نمی رود و انرژی بعد از اجرایش به یقین بارها بیشتر از قبل از آنست . او که من ، میهمان میهمانش ، سرکار بانوی هنرمند لیلا بوشهری بودم و چه ضیافتی برایم ساخت . هنرمندی دیگر که پاساییش چون پولاد بود در این نمایش و با صلابتی پولادین پای بر خاک نمایش می گذارد تا نقل انسانیت مرده بر خاکی را اطمینانی ببخشد و مارا به طیب خاطر خوب مداری در هر شرایطی سوق میداد . حامد شیخی هم شیخ عملگرا بود و خوب توانست با میان گذاشتن جانش روی دیگر آژاکس درونمان را متجلی شود و چهره ی شهید گونه اش خوب به خدمت گرفته شده بود و او هم خوب مثبت نمودش را به باور آورد . بلاهت و خودمحوری شاهان هم در بازی و بیان کمتر تکنیکی چاق آلوده اش قابل پذیرش می نمود که اگر این خصوصیات بازی می بود و دقیقتر و بیان از شفافیت دقیقتری برخوردار می شد مسلما قدرت امانبریده ی مقابل آژاکس قدرتمندتر جلوه می نمود تا از آن مسیر به ابعاد وجودی آژاکس بیشتر می رسیدیم و شجاعتش را رنگ و جلایی دیگر داده بودیم ، اما آژاکس ، آژاکس سردابه ی ما را عصبیتی نچسب احاطه کرده بود و اعمال اورا بیشتر غیر ارادی و از سر روانپریشی شکل داده بود ، نمیدانم اما ، شاید تصویر ذهنی من از آژاکس متفاوت است و این ترجمه از کاراکتر آژاکس صحیح است . قدرت و شجاعت و مغمومیت آژاکس و محور این نمایش ،فاکتورهایی است تا دمادم حضور بازیگر نقش محوری در صحنه ،مخاطب را به ضیافتی دلنواز از طریق نوازیدن چشمهایش سوق دهد ، بازیگر محوری زشت ترین و مشمئز کننده ترین تابلوهای واقعی زندگی را نیز می بایست زیبا خلق کند تا از گذار و سیر آن زیبایی مخاطب به کراهت ها پی ببرد ، تماشاگر نمایش بدهکار نیست تا اورا در تاریکی سالنی آماج نمایش دادن صحنه های خشن ، قبیح و یا زیر آوار فریاد های گوشخراش برد ، نه اینکه آژاکس سردابه ی ما خدای نکرده مرتکب این اعمال شده باشد ، اینها را بعنوان اصولی که از هنر درک کرده ام به بهانه ی حضور ارزشمند و خوب هنرمند بازیگر ایرج تدین آوردم بل دانه های ریز و خشن گندمزار بازی اش را به آرامی غربال کند تا دل افزاییش بیشتر شود و مرا هم ببخشد که صریح گفتمش آنچه که در کلام ما مشرقی های ایران زمین باب نیست و همان هم زمینگیرترمان کرده . مکر خدا آفریده ی خداوندی که به یقین از زیباییهای جنس غریب زن است را چه آرام و متین آتنای ساخته ی بازی مرجان بهرامی به عشوه آورده و چه ملاحتی آفریده در دشت پر بلا و فریاد و خون بارش این آژاکس ، آتنایی که به مدد حضورهای کوتاهش چنان آرام و یواش حرکت می کرد و کلام میراند که گویی از مریخ آمده و هیچ از آن ماجرای تلخ نمیداند ، این رفتار که زاییده ی رسیدن به خواسته های درونی کاراکتر است دقیقا همین کارکرد را دارد و لطافت فضای تراژیک کار را ضمن پرداختن به ابعاد دیگر قهرمان با ساختن تصویری از ارتباط فی مابین به خوبی متجلی شده است . خطر لبه ی تیغ بودن این شیوه و کنترل آن در نمایش را به یقین کارگردان آژاکس به اعتماد بازیگر این نقش سپرده و موفق هم بوده اند هر دو . سایر بازیگران هم در صحنه ای ساده و ساده ، در سردابی که انگار از جنس تاریخ است و در تصویر سازیهای جدید خودمان فقط مقتل و مکان انواع خلاف و ماوای جن شکلش داده ایم ، به خوبی از ابزار و لباس هماهنگ با کل فضا و در عین حال کم هزینه و کاربری بهره میبرند ، نور نمایش حداقلی است و کمترین ، به ذهنم رسید نام سبکی می تواند حداقلی شود ، احساس آزار و در تاریکی نرفتن آنچه نباید برود را همین نورهای حداقلی ایجاد نکردند و بدون رعد و برق و طمطراق در بستر موسیقی ای تلفیقی از شرق و غرب این گردونه ی آفاق خوب فضا سازی کردند ، بدون آنکه خود به تنهایی دیده و شنیده شوند ، یعنی فروتر و یا فراتر از جنس کار باشند و خودنمایی شان تار و پود بگسلاند . تمام اینها و هزاران جا مانده از سواد الکن و مجال اندک من در ورای نمایشی بنام آژاکس سردابه ی جهانمهر تنها بهانه ایست برای ما که از نان شب واجبتری را به باور خویش برسانیم ، ما زندگانیم و معنا را زندگی می کنیم . دست مریزاد و خداقوت بچه ها . خیلی خوب بود کارتان . ممنونم .
محمد مختاری 92.12.2
reza samifar و مهدی چهارده چریکی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
3 یادداشت از ابراهیمیان،شاهسون و رحیمی


چای ......................گپ ......................تئاتر

تئاتر بابوی رطوبت و گازوئیل و فلسفه و مدرنیته

.................................................. دیداری صمیمی در شب روایت مرگ آژاکس !

اشاره : دیشب جمعه دوم اسفند92 به اتفاق یاران ... دیدن ادامه ›› گرمابه و گلستان ودرکنارتماشاگران مختلف اجرای آژاکس را در خانه نمایش آو دیدیم....شبی زیبا و خاطره انگیزبا یاران پیش کسوت و عاشق روزنامه نگار و تئاتری و ودوستان محله فیس آباد...عزیزانم اعظم بروجردی،،علاالدین رحیمی، محمد ابراهیمیان ،علی سمیعی فر،فریبا شاهسون و ....ناصر بزرگمهر....همراه باغزاله دهقان ... یک استعدادنواندیش که اکنون نه ...ولی تاچندسال دیگربادستی پرازشکوفه و خرد و تصویر به جامعه ی هنری معرفی خواهدشد...عکاس و فیلمسازجوانی که باید نامش راازحالا به خاطر بسپریم ....

دیداری صمیمی با یاران در شب روایت مرگ آژاکس ! ...شب کافه و چای و گپ و سیگارو سرفه ....شب تعارف و شعرو تازگی و ...شب دیدارو آشتی و روبوسی ...شبی تلخ و شیرین ...شب درخشش بازیگران تئاترآژاکس درسردابه ی گرمابه ای ای کهن بابوی رطوبت و گازوئیل و فلسفه و مدرنیته ....شب برجسته شدن جمع و جور و خودمانی شخصیت‌های نمایشنامه ...موسیقی حزن انگیزو احساسی ...نورپردازی مناسب ....و ....گویا دارندمی آیند..بازیگران و کارگردانان و نمایشنامه نویسان جوان ...تا فرهنگ و هنرایران راازدست حرفه ای های بدل و راکد نجات دهند...ازکلیشه و تکرارو درجازدن و بوروکراسی و سانسور.....

آژاکس دومین جنگجوی توانا پس از آشیل که منلوس و آگاممنون برای تحقیر او جوشن آشیل را به اودیسئوس می‌دهند... آژاکس از این بی‌احترامی آن ها خشمگین شده و سوگند یاد می‌کند تا از فرماندهان یونانی و اودیسئوس انتقام بگیرد... ایزدبانو آتنا بر آژاکس ظاهر شده و او را چنان طلسم می‌نماید که گله‌ای گوسفند را هم چون یونانیان دیده و برای گرفتن انتقامش شروع به کشتن آن ها می‌کند... پس از آن که به خود می‌آید درمی‌یابد که چه کار ابلهانه‌ای انجام داده و دچار شرم بسیار می‌شود... همسرش تکمسا، از او می‌خواهد تا به خاطر او و فرزندش در خانه بماند و آن ها را تنها نگذارد... آژاکس تظاهر به قبول حرف همسرش می‌نماید اما می‌گوید که برای تطهیر خود باید از خانه خارج شده و شمشیری را که هکتور به او داده به خاک سپارد... آژاکس می‌رود و شمشیر را در حالی که تیغه‌اش رو به بیرون قرار دارد در خاک کرده و با انداختن خود بر روی آن خودکشی می‌نماید... تئوسر، برادر آژاکس می‌خواهد که او را به خاک بسپارد... ملنوس و آگاممنون با این کار مخالفت می‌نمایند اما اودیسه دخالت کرده و سرانجام او
را به خاک می‌سپارند....

سه متن زیر از صفحه ی دوستان قدیمی علاء الدین رحیمی ،محمدابراهیمیان و فریبا شاهسون به این جا نقل مکان کرده است .....باهم می خوانیم .......سردبیر

*یادداشت بازیگرنمایش فریبا شاهسون

صحنه نمایش آژاکس با طراوت حضور هنرمندان پیش کسوت گل باران شد...
اجرای نمایش آژاکس با حضور تاج زرین هنرمندان تاتر محمد ابراهیمیان،هنرمند صاحب سبک تاتر آریایی علا الدین رحیمی،بزرگوار عزیزی چون ناصر بزرگمهر که خدماتش در اعتلای فرهنگ و هنر بر کسی پوشیده نیست،بانوی تاتر اعظم بروجردی ،محمد مختاری گرامی استاد فرهیخته هنرعلی سرهنگی منتقد اصیل تاتر و سینما و سردبیر مجله فرهنگ نو،لیلا بوشهری نازنین بازیگر توانای سینما و تلویزیون،سیامک گل سرخ کارگردان مهربان تاتر که با شیرینی که زحمت کشیده بود کام همگان را شیرین کرد روز جمعه برگزار شد....عزیزان با حضورگرم و سبزتان بسیار مرا خشنود کردید...گروه صمیمی و دوست داشتنی آژاکس اجرای امشب را به بانوی هنر نمایش اعظم بروجردی تقدیم نمود...

*یادداشت علاالدین رحیمی کارگردان و بازیگرتئاترو تلویزیون

از چه راه ها و بی راه ها گذشتیم و بردبارانه چه سنگلاخ ها را که در نوردیدیم...
برفی که بر سرمان نشسته ...یادگار غبارسالیانی است که بر ما گذشت و بسی سنگین گذشت...همراه با همراهان صبور این همه تلخ سال....
اعظم بروجردی، محمد ابراهیمیان، علی سرهنگی،غزاله دهقان ( او را از آن چه نوشتم استثنا کنید) خودم و ناصر بزرگمهر....در شب روایت مرگ آژاکس ..

*یادداشت محمدابراهیمیان نمایشنامه نویس و روزنامه نگار

فریبا شاهسون ، تِکسِما _ همسر آژاکس را با حسی سرشار و درک درست نقش وجهان شخصیت ، به زیبایی بازی کرد . گیرم احساساتش در بازی کلاسیک او غلبه کرد و در صحنه هایی از اجرا بغض درونی ِ خاص شخصیت های تئاتر کلاسیک را با چاشنی اشک هایش همراه کرد ... من گمان می کنم حضور ما در غلیان و جوشش عواطف و احساساتش بی تاثیر نبود و البته فضای غیر باکسی و نزدیکی تماشاگران _ آن جا که چشم در چشم ما مونولوگ می گفت ، مزید بر علت شد ... فریبا داشت به استانیسلاوسکی و سبک بازیگری در تئاتر روسیه ی دوران او ، نزدیک می شد... آمریکایی ها با الیاکازان و _ اسمش چی بود ؟ اون یکی ؟ _ از سبک استانیسلاوسکی ، مِتد را بیرون کشیدند ...فریبا خسته نباشی اما از فرداشب مراقب اشک هایت باش که فرو نریزند ! ...چشمان خیس و بغض غمباد گونه ی شخصیت زنان کلاسیک کافی ست ...وای اگر آنتیگونه . الکترا . ایسمنه _ ایفی ژنی بخواهند بگریند... من اجرای باغ آلبالوی روس ها را چند سال پیش دیدم که چگونه بر عواطف خود و نقشی که بازی می کردند ، چیره گی یافتند .
reza samifar و نیلوفر رضایی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید