در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش آنا کارنینا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:23:54
امکان خرید پایان یافته
۱۷ مرداد تا ۱۰ شهریور ۱۳۹۶
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
مجری معروف تلویزیون در پانصدمین برنامه‌اش مهمان ویژه‌ای دارد؛ همسر سابق اش که هنرپیشه معروفی است مهمان این قسمت برنامه است و باید روبروی همدیگر بنشینند و در کمال آرامش برنامه را اجرا کنند اما سایه همسر جدید مجری که او هم هنرپیشه معروفی است لحظه‌ای دست از سر آنها برنمی‌دارد.

اجرای پیشین این نمایش




  • درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شود.
  • برای مشاهده نشانی پارکینگهای نزدیک پردیس تئاتر شهرزاد و بوتیک تئاتر ایران لطفا اینجا را کلیک نمایید.

گزارش تصویری تیوال از نمایش آنا کارنینا / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو،‌ بعد از سفارت ایتالیا، شماره ۷۶
تلفن:  ۶۶۷۶۱۴۲۳ - ۶۶۷۵۱۰۴۶ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۸۴ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۷۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نلی عزیزم!
چقدر عجیبه هیچ چیز جای خودش نیست . چهارساعت پیش تو تا دم در با من اومدی . تیپ و قیافه منو چک کردی . با انگشتت به ابروهام دست کشیدی تا میزونشون کنی...ابروهای من همیشه نامیزونه...با اون نگاه تیزبینت یه مو رو از گوشه کتم برداشتی بعد پابلندی کردی تا منو ببوسی و من بیام اینجا و از این برنامه باهات حرف بزنم.
تو امشب حقایق زیادی رو درباره من فهمیدی...حقایقی که خودت مدت ها بود فهمیده بودیش اما سعی میکردی به روی خودت نیاری...
نلی من متاسفم...متاسفم که چیزهایی رو که مدت ها بود سعی میکردیم از همه پنهونشون کنیم،امشب در مقابل میلیون ها نفر آشکار شد.
من معتقدم گذشته هیچوقت دست از سر آدم برنمیداره،حتی در تلخ ترین گذشته ها هم چیزهایی هست که نمیذاره آینده آروم باشه...ما خیلی وقته به بن بست رسیدیم و هیچکس بهتر از خودمون نمیدونه ... دیدن ادامه ›› چرا...


دالی عزیزم!
من متاسفم از ته قلبم متاسفم....
من این همه راه از سن پطرزبورگ به مسکو اومدم تا بهت بگم به استیو برگرد . باید مجابت کنم چشم به روی خیانت برادرم ببندی و به جوجه اردک هات فکر کنی که به مادر نیاز دارن . کار استیو بی شرمانه و خفت بار بوده اما از روی عشق نبوده ...حیوان درونش این کار رو کرده نه روحش...دالی میدونم که داری زجر میکشی اما باید بهم بگی هنوز اونقدری عشق بهش ته قلبت وجود داره...اونقدری که بتونی برادرم رو ببخشی...خوب فکر کن ببین میتونی ببخشیش؟
اگر نتونی ازش بگذری یعنی به راحتی ترجیح میدی که سرنوشت رو بپذیری...تو اونو دوست داری اونم تورو دوست داره،اما نمیتونی ببخشیش...پس باید تا آخر عمر این شرایط رو تحمل کنی...باید تا زنده هستی هربار که در آغوشش هستی به این فکر کنی که اون الان تورو در آغوش گرفته و در همین لحظه داره به پرستار جوجه اردک هات فکر میکنه...دیگه حتی از محبتی که پرستار به بچه هات میکرد هم متنفر بشی...مدام کارها و رفتارش رو مرور میکنی و مدام رمزخونی میکنی و هر روز بیشتر به سمت نابودی میری...
به خودت میای و میبینی تبدیل شدی به یه آدم افسرده و عصبی که روزی چندبار از کسی که عشقش رو دزدیده داره انتقام میگیره...
من باید اینارو بهت بگم و مجابت کنم به زندگی با برادرم برگردی اما ازم برنمیاد.
دالی عزیزم!
قطار داره نزدیک میشه و من میخوام برخلاف روال معمول داستان عشقم،میخوام بهت بگم از استیو نگذر...از خیانتی که برادرم بهت کرده نگذر...اگرم میگذری اشکال نداره اما ترکش کن....ترکش کن و سعی کن فراموش کنی با وجود همه سختی هایی که سر راه فراموش کردن هست...اگر میتونی دست جوجه اردکات رو بگیر برو یه گوشه دنیا بزرگشون کن اما با مردی که بهت خیانت کرده زندگی نکن...میدونی دالی ، من . معتقدم مردی که یک بار عطر زنی در نزدیکترین جای ممکن حس کرده باشه بازهم میتونه این کار رو بکنه و تو اگر امروز اون رو ببخشی اون فردا با کس دیگری این کارو میکنه و روزهای بعد تا آخر عمر دنبال بوهای مختلف میگرده و تو اگر خیلی زرنگ باشی تمام جوونیت رو بذاری تا بهش افسار بزنی اون در خیالش این کارو میکنه اما وقتی که دیگه هیچ کاری از دست تو برنمیاد...تو فقط باید بشینی و تماشا کنی که چطور در خصوصی ترین لحظات اون موقع که چشمهاش بسته است کس دیگه ای رو میبینه و تو فقط صدای شکسته شدنت رو بشنوی.
دالی....عزیزم!
قطار داره نزدیک میشه و ریل ها منو به سمت خودشون میکشونن...ریل ها دارن بهم میگن تنها راه انتقام گرفتن پناه بردن به ماست...این حداقل کاریه که میتونم بکنم؛اینکه صورت متلاشی شدم برای همیشه تو ذهنش بمونه...هرچند بوی عطرها همین رو هم از ذهنش پاک میکنه.
چه بادقت... نتیجه سه بار تماشا
اون قسمت مربوط به "اژدها" و تنهایی‌ها و مست‌کردن‌هاش هم خیلی خوب بود و بعدش اونجا که هنوز بعضی وقت‌ها هر دو به‌هم زنگ می‌زنند. و البته میز صبحانه و ...
۳۰ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
‎امشب به تماشای تئاتر آناکارنینا رفتم...ی نمایش عالی. داشتم فکر میکردم برای دعوتتون چه دیالوگی رو تکرار کنم؟ اینکه گذشته هرگز دست از سرمون بر نمیداره؟ اینکه باید بلند شد با هر زخمی ؟ باید انتقام گرفت به هر قیمتی؟ اینکه وودی اونقدر عالی بود ک با وجود خیانتش من عاشقش بودم؟
‎اینکه موسیقی متن نمایش عالی و تاثیر گذار بود؟
‎وودی خیانت کرد، قضاوت شد و تا اومد از خودش دفاع کنه تیتراژ اجرای برنامش رفت... تمام طول راه این بغض اذیتم کرد. واقعیت زندگیمونم همینه تا بفهمیم چ کردیم و بیایم از خودمون دفاع کنیم وقتمون تموم شده
‎آناکارنینا رو ببینید،بازی بهنام شریفی عالیه
:)