یادداشتی بر نمایش « تغییرات غم انگیز زندگی آقای صاد » به نویسندگی و نقش آفرینی « حسین توازنی زاده » وکارگردانی« احسان شایان فرد »
معصومه حسینی پور
چه لذتی به من می دهد ،
ادا کردن کلمه ای پر انرژی و پر حرف ،
چقدر احساس خوبی تمام وجودم را دوره می کند ،
عزیز بعلاوه ضمیر متصل میم
... دیدن ادامه ››
،
عزیزم ،
تو هم به من بگو عزیزم ،
عزیزم یعنی عزیز من ،
فقط من ،
بگو عزیزم ،
چقدر گفتنش برای من راحت است و برای تو نه ،
چقدر لذت بخش است برای من و برای تو نه ،
به اندازه ای که من دوستت دارم که دوستم نداری ،
اصلا داری ؟
نه ! نمی خواهم به این چیزها فکر کنم ،
من آمده ام اینجا که به این چیزها فکر نکنم ،
اینجا آسایش دارد روانم ،
به هر چیز که دوست دارم فکر می کنم ،
به باران ، به تو ،
به برف ، به تو ،
به ابر ، به تو ،
به دل ، به تو ،
به انگور ، به تو ،
به آب ، به تو ،
به ابرکی که درست می شود با نفسم ، به تو ،
به شعر ، به تو ،
به سرما ، به تو ،
به گرما ، به تو ،
تو ، تو ، تو ،
وجودم پر از توست ،
اینجا آسایش دارد روانم ،
اینجا آسایشگاه و آرامشگاه و زایشگاه تفکراتیست ،
که منجر به تو می شود ،
تو که در من متولد شدی ،
پر شدم از گریه هایی که می بارد از من ،
کودکی که دیوانه وار دوست دارد گریه کند ،
تا بمکد شیره جانم را ،
و شیرین کند لحظاتی را که به تو می اندیشم ،
بنشین کنارم ،
روی همین صندلی ،
تو را تصور می کنم روی پشت بام احساسم ،
پشت بام احساسم روی آسمان خراشیست ،
که دستمان می رسد به پشمک ابرها ،
شیرینی این عروسیست ، عروسکم این تکه های ابر ،
حالا به من می گویی عزیزم ؟
یا باز هم برایت ببافم خیالهای نبافته ام را ،
تا بپوشانم به تن عریان احساست ،
که گرم کند تو را در این سرمای بی خبری عواطف و احساس ،
حالا به من می گویی عزیزم ؟
یا من هزار بار دیگر به تو بگویم عزیزم ؟
جای تمام عزیزم هایی که تو نگفتی و نخواهی گفت ،
من خوبم ، خیلی خوب ،
فقط بی دلیل می خندم ،
بی دلیل گریه می کنم ،
با خودم حرف می زنم ،
قرص می خورم ،
نمی خوابم ،
خیال می بافم و
دلم می خواهد کسی را که دوست می دارم ،
به من بگوید عزیزم ،
من خوبم ،
خیلی خوب ،
فقط دلم می خواهد کسی را که دوست می دارم ،
به من بگوید عزیزم ،
من خوبم ،
خیلی خوب .
منبع: وب سایت تئاتر امروز