خلاصه داستان: تیمسار سلیمانی که درگیر مسایل حاد زندگی است با همسر خود دچار مشکلات عجیبی می شود. سارا در کشاکش زندگی پرتلاطم خود با تیمسار، به فکر رهانیدن خود از زندگی است و در تقابل عشق و عقل که در قاموس مقررات جاری او نمی گنجد. داییبابا وکیل خانواده در تلاش آرام کردن اوضاع است و از سوی دیگر معمار برای اهداف خود شرایط سختی را برای ناجی خانم و دخترش بوجود آورده است. مازیار نیز پس از آمدن به ایران درامهای تازه ای را رقم می زند و اهالی خانواده چون شبح های سرگردان بدنبال خلوت های زندگی خود می گردند...