در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش برداشتن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:01:12
امکان خرید پایان یافته
۰۳ تا ۱۵ شهریور ۱۳۹۸
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۴۰,۰۰۰ تومان
در فرهنگ دهخدا فعل برداشتن به معنی بلند کردن، رفع کردن یا تحمل کردن است. این نمایش از مجموعه تصاویری تشکیل می شود که برداشته نشده اند. لحظه هایی که برداشته نشده اند و بودن را تحت تاثیر و فشار قرار داده اند. در این نمایش فعل برداشتن به گونه ای صرف می شود که سکون تحمل ناپذیر هستی، تحمل پذیر شود.

- این نمایش در ژانر رقص معاصر که گونه ای از رویکرد فیزیکال بوده که توجه خود را به فعالیت - حرکتهای روزمره معطوف می نماید و جریان روز پرداختن به حرکت می‌باشد.

- با نگاهی به نمایشنامه «سایکوسیس ۴:۴۸» نوشته سارا کین

» خریداران محترم می‌توانند با استفاده از کد ۳۰٪ تخفیف «psycho» نمایشنامه این برنامه را از سایت «طاقچه» خرید کنند.

شبکه‌های اجتماعی تماشاخانه سپند: اینستاگرام
با خرید بلیت اجراهای این تماشاخانه و ارائه‌ بلیت همان شب، از ۱۰٪ تخفیف کافه رستوران «باور» در محوطه مجموعه بهره‌مند می‌شوید.

گزارش تصویری تیوال از نمایش برداشتن / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› «تن از هیچ طرحی برای تک‌نگاری بر بَرداشتن»

›› «برداشتن» فقط ۱۲ بار انجام می‌شود

›› قصد دارم در "برداشتن" جسارت روبه‌رو شدن بیابیم

ویدیوها

آواها

مکان

تهران، خیابان کریمخان، خیابان عضدی جنوبی (آبان)، خیابان سپند (استاد جعفر شهری)، پلاک ۶۹، تماشاخانه سپند
تلفن:  ۸۶۰۳۷۸۰۷

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این بی‌خوابی
فقط چهل دقیقه دیگه طول می‌کشه

این اضطراب
فقط یک ساعت دیگه طول می‌کشه

این انزجار شدید
فقط سه ربع دیگه طول می‌کشه

این خیالات
فقط تا امشب ادامه داره

این قصد و برنامه‌ریزی برای خودکشی
فقط یک بار دیگه ... دیدن ادامه ›› اتفاق افتاده

این مالیخولیا
فقط تا فردا صبح ادامه داره

این شب‌زنده‌داری
فقط دو ساله که شروع شده

این پرخوری
فقط سه ماهه که شروع شده

این اضافه‌وزن
فقط سه ماهه که شروع شده




این ناامیدی
تا زمانی که زنده‌ام
وجود داره.
ابرشیر این را خواند
نیلوفر ثانی و کاوه علیزاده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
. کـاسـتـن از هـیـچ .
(طرحی برای تک‌نگاری بر بَرداشتن)[پانویس.۱]






«چرا ما تا این حد انرژی وقف هنرمان می‌کنیم؟ نه از برای
آموزش‌دادن [چیزی به] دیگران، که برای یادگرفتن اینکه
هستی‌مان، انداممان، تجربۀ ... دیدن ادامه ›› شخصی و تکرارنشدنی‌مان
چه چیز برای بخشیدن به ما دارد؛ همراه با دیگران. [...]
پس ما برای کشف‌کردن مبارزه می‌کنیم، برای تجربه‌کردن
حقیقتِ مربوط‌به خودمان؛ برای برچیدن نقاب‌هایی که
هرروزه پشتشان پنهان می‌شویم.»

یرژی گروتفسکی / تشریح اصول، پارۀ دوم


در این لحظه، در ترسیم شتابزده این طرح، هنوز نمی‌دانم از چندین راهی که پیش رویم است، نقطه آغاز مناسب برای عزیمت‌کردن به‌سوی روحِ بَرداشتن در کدامیک جا خوش کرده؛ پس بگذارید نوشته را [فعلا] از یک نقطه دلبخواهی شروع کنم. ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که هرکسی می‌تواند روایت خودش را از زندگی، هرزمان که بخواهد و بی‌ هیچ هزینه‌ای در اختیار دیگران قرار دهد: در یک صفحه اینستاگرام، در کانالی تلگرامی یا در فواصل زمانی کوتاه با جملاتی بسیار کوتاه‌تر، در توئیتر. و اینچین است که ادبیات به‌خودی‌خود وجودی زائد به‌نظر می‌آید: این روزها همه نویسنده اند، در قالب جستار، مقاله یا هایکو. بَرداشتن، از دل این زنجیره روزمرۀ پست‌مدرنیستی است که سر برمی‌آورد و با «نه‌گفتن» به وضعیتی که طبیعی می‌نماید، آن را چاک می‌دهد؛ نه‌گفتن به این تز که «همه نویسنده هستند؛» نه، «هیچکس نویسنده نیست.» بَرداشتن، البته در فرم خود، کارش را از این رَدّیه شروع می‌کند و با یک اعلان به پایان می‌رساند: «هرکسی به‌شکلی بالقوه نویسنده است.» چه گزاره آشنایی برای آنها که [شاید بهترین] اثر گروه تئاتر بِین را دیده‌اند: «هرچیزی یه مجسمه هست، فقط باید درست بهش نگاه کرد.»[پانویس.۲] و ماجرا دقیقا از همینجا شروع می‌شود، «درست نگاه‌کردن» یا شجاعت کار با «ابزارهای کاستن و پیراستن مادی»[پانویس.۳] را داشتن. بَرداشتن به‌مدد خلق و استفاده از این ابزارها، و با پافشاری بر آن نه‌گفتن تا سرحدات امکان، از دو ورطه هلاکت‌بار نجات می‌یابد: از درغلتیدن به مغاک هنر بورژوایی(اعم از آنکه باکیفیت باشد یا بنجل) و از فروشدن به چاه مصیبت هنری که دعوی سیاسی-اجتماعی‌بودن دارد. بَرداشتن با فاصله‌گیری از این دو میدان، با تفریق فرم آثار ارتجاعی موجود در این دو میدان از دل خود، تبدیل به چیزی می‌شود که توضیح‌پذیر نیست. تئاتر مذکور به هیچ عنوان تئاتری «حال‌خوب‌کن» نیست، احوالات بچه‌هنری‌ها و الفاظ مستعمل در زندگی آن‌ها را هم بازنمایی نمی‌کند، این تئاتر بیانیه سیاسی صادر نمی‌کند، و حرفی از مشکلات طبقات فرودست نمی‌زند _ راستش بَرداشتن در تلاش برای آموزش‌دادن هیچ‌چیز به مخاطب خود نیست. درعوض، عوامل اجرایی بَرداشتن، به‌میانجی یک متن دشوار[پانویس.۴]، با جدیت و صبورانه، آنطور که گروتفسکی می‌گوید سعی در [تکرار] تجربۀ حقیقتِ مربوط‌به خودشان دارند: خودکشی کامران، یکی از دوستانشان. باید دقت کرد که بَرداشتن، حتی ذره‌ای سعی نمی‌کند عوامل اجتماعی/سیاسی/اقتصادی این خودکشی را بررسی کند. راهله، آبان، کامران، بازیگران ما این اسم‌ها را به‌کار می‌برند اما این‌ها اسامی حقیقی آدم‌هاست. لیکن، همین‌ها نام شخصیت‌های داستانی که می‌شنویم هم هستند _ داستانی که هیچ چیز نیست مگر امتداد شخصی‌ترین تجربه بازیگران ما در زندگی واقعی خود روی صحنه. پس، دکتر/معشوقِ نمایشنامه سارا کین در بَرداشتن حذف می‌شود و درست صندلی‌های تماشاگران است که بر جای آن می‌نشیند.[پانویس.۵] در تماشاخانه سپند، ما «به‌چشم راهله و آبان» بدل به روانکاو می‌شویم؛ آنها با ما طوری رفتار می‌کنند «چنانکه گویی» ما دکتر درمانگرشان هستیم، این است درزی که از لای آن حقیقتِ مربوط‌به خودْ تجربه می‌گردد _ جستجو از این نقطه شروع می‌شود. از برای همین است که آنها تا این حد انرژی وقف هنرشان کرده‌اند، به‌جهت ساخت فضایی برای کشف‌کردن خودشان همراه با ما. و حالا بازی شروع می‌شود، و فضای خالی به صحنه تبدیل می‌گردد، سیاهی صحنه، سیاهی سرتاسر خالی آن، به راهله و آبان امکان می‌دهد برای ما تماشاگرانی که [به‌چشم آنها روانکاو هستیم و] آنجا نشسته‌ایم تصاویری از کامران «بسازند»، یعنی تکرار چیزی که هیچگاه وجود نداشته؛ و بعد شاید رهاشدن از دست آن تصاویر، فاقد آن چیزی شدن که از ابتدا فاقد آن بوده‌اند، تصاویری که تمام معنایشان در ساختگی‌بودن/خیالی‌بودنشان است، ثبتِ غیاب از طریقِ بَرداشتنِ چیزی که اصلا از اول آنجا نبوده. در طول تمام این فرایند بازیگران روی صحنه جز مسائل شخصی خود برای تماشاگران چیزی ندارند، مسائلی شخصی که با شخصی‌ترشدن و شخصی‌ترشدن، ما را به بازمفصل‌بندی کل وضعیت دعوت می‌کنند، بدون اشاره‌ای مستقیم به آن: تنها با گشودن پنجره‌ای به یک زیبا‌شناسی تازه _ دو چهارپایه، دو پارچه، و هیچ‌چیز دیگر الا دو بازیگر. بَرداشتن در مسیر بنانهادن این زیبا‌شناسی به پیچیده‌ترین جنبش تئاتری قرن بیستم، تئاتر لابراتوار لهستان، وفاداری نشان می‌دهد، بی‌آنکه بخواهد عینا تجربیات گروتفسکی را به صحنه بیاورد یا با کج‌فهمی از او بدل به اثری شکنجه‌کننده و غیرقابل تحمل شود. حتی اسمی هم از گروتفسکی در بروشور به میان نمی‌آید: این است معنا و منزلت حقیقی کاستن. تلاش‌نکردن برای دیده‌شدن، فریادنزدن و ردیف‌نکردن اصطلاحات کتاب‌های فلسفه و تاریخ تئاتر میان این گروه و آنهایی که ادعای فهم گروتفسکی را دارند فرق می‌گذارد؛ اینجا گروتفسکی یک راهنماست و نه نامی برای توجیه بی‌مایگی خود. کار هنرمند حرف‌زدن نیست، او اثر هنری خلق می‌کند، البته در کنار نظرورزی‌های طولانی و عمیق، اما این نظرورزی‌ها نباید نقشی بیش از یک میانجی پیدا کنند. به‌یاد جملات زیبای بروک می‌افتم: «همواره باید با وسوسه تبدیل‌شدن به گروتفسکی‌های اهلِ حرف برخورد کرد. [...] او به آنهایی که مشتاقانه خواستار دانستنِ بیشتر هستند، راه نشان می‌دهد. نمی‌توان این راه را تقلید کرد. این راه باید دوباره کشف شود؛ با کمک "پنهانی" او.»[پانویس.۶] و گروهِ بَرداشتن با قدم‌برداشتن در راهی که با کمک او کشف می‌کنند، با ایستادگی بر سر «انجام‌ندادن چیزها»، با کم‌کردن از هرآنچه ضروری نیست، و با محوکردن خود _ آن خودی که ولع دیده‌شدن دارد، به رؤیت‌پذیرکردن حقیقت نزدیک می‌شوند و رفته‌رفته ما را به سمت آن اعلان نهایی سوق می‌دهند: «هرکسی به‌شکلی بالقوه نویسنده است.» _ این نوع اعلان‌ها که در کنه خود تجلی برابری اند، در روح هر اثر هنری رهایی‌بخشی یافت می‌شوند. بَرداشتن نوید امکان جهانی دیگر را می‌دهد، جهانی که در آن به‌رغم تمام یکدست‌سازی‌ها و توهمات پست‌مدرن، انسان‌ها با فرایندهای کاستن می‌توانند آن بالقوگی نویسنده‌شدن را بالفعل کنند، با فاصله‌گیری از این پندار که «همه نویسنده هستند». بَرداشتن این امکان را با فرم خود به ما عرضه می‌کند، با نشان‌دادن تصویرسازی‌های راهله و آبان _ شیوه خلق این تصاویر در عمیق‌ترین لایه‌های خود ما را به کاستن در حیات ذهنی‌مان دعوت می‌کنند، به سکوت، سکون، تأمل، به آهستگی. و حالا حقیقتی دیگر آشکار می‌شود: بَرداشتن عمیقا تئاتری سیاسی است، چرا که در روح خود قوه داستانگویی فردفرد انسان‌ها را به‌رسمیت می‌شناسد و تلاش می‌کند صورت‌بندی نویی از جهان امور محسوس به ما پیشکش کند؛ صورت‌بندی که دقیقا در نقطه مقابل یکدست‌سازی‌های سیستم قرار می‌گیرد، مقابل نابودکردن فردیت ابنای بشر از طریق غیرجمعی‌کردن آنها، در برابر تلاش بی‌امان دم‌ودستگاه‌های دولت برای تثبیت این گزاره که «هیچ آلترناتیوی برای این جهان موجود نیست.»[پانویس.۷] بَرداشتن به‌سبب تمهیدات اجرایی درخشانش شبیه تئاترهایی که تا امروز دیده‌ایم نیست؛ یک اجرای متفاوت هم نیست _ متفاوت، آن چیزی خوانده می‌شود که رنگ‌ولعاب «آن همیشگی» را تغییر می‌دهد. ما با اجرایی طرف هستیم که از آنچه تا امروز دیده‌ایم می‌گسلد. بَرداشتن فضای خودش را خودش می‌گشاید، و ملاک داوری درباره‌اش از پیش داده نشده، برای فهمیدن روح آن نمی‌توان از آن «واژگان همیشگی» که آن «نویسنده‌ها»ی همه‌چیزدان در روزنامه‌ها و سایت‌ها پشت سر هم قطار می‌کنند استفاده کرد. و این بکربودن است، این نام‌ناپذیری‌ست که دایره‌المعارفِ معناها را سوراخ می‌کند و طبیعی است که خیلی‌ها آن را تئاتر به‌حساب نیاورند: همواره دربرابر پذیرش امر نو مقاومتی در رژیم جاافتاده زیباشناسی موجود است. و حالا صدای راهله را می‌شنوم که می‌گوید: «من رگی ندارم که بزنم.» _ تنها نُه شب دیگر می‌شود این صدای بدیع را شنید.

بیژن بهار،
ششم شهریور نودوهشت.
~
~
~
~
~
~
.پانویس‌ها.
۱. آنچه در ادامه می‌آید تنها یک طرح است، پر از ایده‌های پراکنده که با کمترین توضیحات رها شده‌اند. اگر عمری باشد و مجالی، این طرح در قالب نوشته‌ای بلند بازنویسی خواهد شد.
۲. این جمله را می‌شد در شهریور و مهر سال ۱۳۹۴ در فضای تالار حافظ شنید، با صدای مهدی اعتمادسعید در نمایش «وقتی ما مردگان برمی‌خیزیم» به کارگردانی شهاب آگاهی.
۳. «... هنر یعنی تولید دنباله‌ای سوبژکتیو و نامتناهی، با ابزارهای متناهیِ کاستن و پیراستنی مادی.» _ تز اول از «پانزده تز درباب هنر امروز»، آلن بدیو، ترجمه صالح نجفی در «آلن بدیو: فلسفه، سیاست، هنر، عشق»، رخدادنو، چاپ سوم، صفحه ۵۰۴.
۴. «سایکوسیس ۴:۴۸» نوشته سارا کین.
۵. فرایندی در روانکاوی هست میان روانکاو و آنالیزان[=فردی که به روانکاو مراجعه کرده است] به نام «انتقال» که منجر به شکل‌گیری رابطه عاطفی(عاشقانه) میان این دو می‌شود. فروید همواره برای شکستن این رابطه تأکید می‌کرد که آنالیزان باید مبلغی را درازای فرایند روانکاوی به روانکاو پرداخت کند، و با اقتصادی‌شدن ارتباط دو فرد این خطر از میان برداشته می‌شد. تمهید اجرایی بَرداشتن رابطه را وارونه کرده است: این روانکاو[=تماشاگر] است که مبلغی را برای ورود به فرایند روانکاوی[=اجرای بَرداشتن] پرداخت کرده. ما در اینجا با یکی از زیباترین اَشکال اوراق‌کردن نمایشنامه سارا کین روبرو هستیم.
۶. «با گروتفسکی: تئاتر فقط یک فرم است»، پیتر بروک، ترجمه محمدرضا علی‌اکبری، بیدگل، چاپ دوم، صفحه ۶۱. تأکید روی "پنهانی" از من است.
۷. و این ما را به بحث‌های ژاک رانسیر در کتاب «تماشاگر رهایی‌یافته» و صورت جدیدی از سیاست نزدیک می‌کند.
~
~
~
~
~
~
[به نقل از خبرگزاری مهر]
نیلوفر ثانی و امیر مسعود این را خواندند
ابرشیر و کاوه علیزاده این را دوست دارند
پیش به سوی استیفای حق نفسم....پیش به روی رهایی از قیود اجتماعی...پیش به سوی خودم... پیش به سوی تسلی یافتن... به سوی دوست داشته شدن... بخشیده شدن...

م.ر. عزیز مرا به ببخش که جسارت می کنم و ازت می پرسم آیا نسبتی هست بین بیژن بهار و پرنده باز آلکاتراز (مرموزترین دوست داشتنی تیوال) و م. ر. ؟


من ۲۸گاومیش ام که خودشونو از صخره ها پایین انداختند...


۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
من دیشب به مکتوب کردن پاسخ مشغول بودم که تهران لرزید. تصویر پروفایل شما یادآور نمایشگاهی‌ست که مرد هنرمند ما به‌نظر بی‌توجه به وضعیت کشورش در آنسوی دنیا برپا کرد درست در روزهایی که مردمانی در این سرزمین با به‌صحنه آمدن آن آقا گمان می‌کردند قرار است ورق برگردد، و چه رویاها که دفن شد و جور این تصویر می‌رویاندشان در یاد. از سه‌گانه‌ای که فرمودید من با قطعه دوم به‌گمانم بیگانه باشم، از ارتباط بیژن بهار با ایشان بی‌خبرم. اما جناب بهار را گاه‌گاه زیارت می‌کنم؛ او مرد افتاده و گوشه‌گیر و به‌دور از هیاهوی جهان و بسیار حساسی‌ست که مرا برحسب ضرورت در شب‌نشینی‌هایی بیشتر به اواخر مرداد و اوایل شهریور قابل می‌داند به خانه خودش تا در ایوانی بلند بالای شهری که دیربه‌دیر به آن سر می‌زند بنشینیم و تا سحر کتاب با یکدیگر دست‌به‌دست کنیم؛ کمتر چای دوست دارد به‌عکس من و بیشتر با یک سیگار و پیک سر می‌کند ساعات را تا آنجا که دیده‌ام. زیاد به من آموخته، نه از جنس متن که از جنس روح، و همواره به‌وقت رفتنم از آن ایوان و خانه نزدیک صبح قول میهمان او شدن در روستایی که بسیار دوستش می‌دارد و بیشتر عمرش در آنجا می‌گذرد می‌رود. متن بالا را به اصرار من اجازه داد که از خانه‌اش بیرون برود در همان روزهای برداشتن؛ خود اجرا را البته مثل همیشه تنها دید و دور از چشم من و تمام دیگرانی که روزبه‌روز ازشان منزوی‌تر می‌شود. خبرگزاری یادشده نوشته او را شرحه‌شرحه کرد و از ریخت ... دیدن ادامه ›› انداخت. دلتنگی من برای آگاهی و تعبدی بود در این روزها که به نشر تمیز دوباره این طرح انجامید، البته بعد کسب اجازه از خودش با یک واسطه. خودم او را چندماهی‌ست که ندیده‌ام و امیدوارم سرش سلامت باشد هرکجا که هست، احتمالا در همان روستا پای کتاب‌های همیشه‌اش به یونانی.
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست

م. ر جان اسم هر اسمی باشد مهم نیست فقط باشید و بنویسید و ما هم بهره ببریم
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در یک صحنۀ خالی، بدون هیچ دکور و آرایه ای که ذهن را از استخوان بندی اجرا منحرف کند، شاید در این آرمانی ترین نوعِ صحنه، دو نفر ظاهر می شوند و ... دیدن ادامه ›› از کسی دیگر می گویند. این دیگری، دوست آن ها بوده که دیگر در میانشان نیست. این دو نفر به گفتارهایی شکل می دهند که دیگری را برای یاد آن ها زنده می کند، و تقلّای آن ها برای این است که بتوانند از پس این فقدان، زندگی کنند. شاید با دریافتن چیزی از گذشته. در میانۀ این گفت و گوی خیالی، جایی که در یک فضای آکنده از افسوس و حس فقدان و غیاب، شکلی از دوست داشتن به وجود می آید، در آنجاست که جادوی نمایش شکل می گیرد. جایی که ما در حرکات ظریف بازیگران، می بینیم چیزی برداشته می شود که مانع شکل گیری رابطۀ واقعی بود، و آن را در این جملات می شنویم: می توانم دستم را بر شانۀ تو بگذارم؟ می توانم سر تو را تکان بدهم (تا آن طرف تر را ببینی؟).. تماشای آثار طراحی و پانوشت ها ذهن را وادار می کند میان این فعلِ برداشتن و آن تصویری که از میانۀ این بازی حضور و غیاب در برابر ما شکل می گیرد، دنبال نوعی ربط باشیم. برای من افسون همین طراحی ها و پانوشت های آن ها بود که راهم را به تماشای اجرا باز کرد، و چه تجربۀ غریبی بود.
دایِه*، امیر مسعود، علیرضا و رضا بهکام این را خواندند
مریم اسدی، مسعود جعفریان و ابرشیر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید