یادداشت سید محمد طباطبائی:
*برف از کجا آمد؟
نمایشنامه برف به پیشنهاد سعید اسلامزاده نوشته شد. بر اساس داستانی از محسن حکیم معانی. انتشارات آرادمان هم منتشرش کرد. قرار بود خودمان (سعید و من) اجرایش کنیم، چند سال قبل، نشد. شاید بهتر که نشد تا یک گروه جوان آن را روی صحنه ببرد. برای من تئاتر امروز ایران با همین گروههای پر تلاش جوان تعریف میشود نه آنهایی که با حمایت و بدون نوبت در سالنهای دولتی اجرا میروند چون سابقه چند دههای دارند و اسم و رسم. این گروههای جوان، تئاتر ایران را سر پا نگه داشتهاند، فقط کاش کمی با دقت و مطالعه بیشتر با تئاتر مواجهه داشته باشند.
اما درباره برف: برف درباره مواجهه تردید و یقین است، درباره رنگ باختن اعتقاد، درباره آن که گفت آری و ماند بر حرفش و آن که گفت آری و دروغ گفت. برف درباره رنجهای نادیده و غمهای نانوشته است. درباره کوچهای که فقط نامش پیام دارد و خانههایش تهی شده است. درباره مادری است که گیر کرده است میان زندگی، نه راهی به پس دارد، نه راهی به پیش. درباره برادری است که تاریخ نمیداند و به اتکای چند خط شنیدههایش از رسانه تلویزیون حکم صادر میکند. درباره حُنّاقی است که تلویزیون در حلق ما فرو کرده، درباره برادری است که میان حسرت و بغض، خشم فرو خورده، امانش را بریده. درباره خواهری است که همیشه عزیز است و نمیداند که میداند یا نه. برف روایت امروزِ تلخ ماست، روایت شادی از دست رفتهمان. با همه بیم و یاسها اما، پر از امید است، امید به اینکه خانه رنگ بگیرد به خودش، به اینکه برف زیبا شود، خون یخ نزند در رگها.