ای تماشاچی امان از تشنگی/ای تماشاچی امان از گشنگی
پسر مستوفی در را بست و رفت/آب قطع، تلفن قطع، برق هم در حال رفت
دخترم لیلا کجا رفتی بابا/کاشکی می موندی همینجا پیش ما
بهر آکتوری برفته کانادا/تا بگیره درجه ی دکترا
اگه برگرده تو کارش استاده/امروز برمی گرده، به دلم افتاده
هرجا هستش باشه در یاد خدا/ای خدا در همه جا حفظش نما
حرفمان گفتیم و رفتیم زین جهان/اجر (؟) این متن هم بماند در نهان
سلام
متاسفانه امروز در جشنواره این کار رو دیدم ...
و در تمام طول راه برگشت به خونه توی ذهنم یه چوب بیسبال گرفته بودم تو دستم و دقیقا مثل "جری" میکوبیدم تو کله ی خودم که :
چر انقدر دیر رفتی ببینیش...حالا که دیگه هیچ فرصتی برای دوباره دیدنش وجود نخواهد داشت...تق تق تق
هر چه از خوبی های این نمایش بگم کمه .چندماهی بود نمایش به این خوبی ندیده بودم با این نمایش ها مشخصه که هنوز هنر ما زندس