بعضی وقتا وسط همهمه ها و شلوغی های کافه ها و خیابونا و تک تک جاهایی که موقع تنهاییم میرم تا آروم شم ، با دیدن مردمی که با هم میگن و میخندن یهو حالم یجوری میشه نمیدونم دقیقا چیه اما حس عجیب غریبیه ، تو اون لحطه ها این واقعا من نیستم که قلم و رو کاغذ میچرخونه
امشب وسط نمایش یکی از اون نقاشیارو دیدم ...
تشکر گرم از تمام عوامل این منظره
عرفانه خسروی
اقتباسی زیبا و هوشمندانه , اجرای موفق و عالی ...
نمایش بوف نه چندان کور!
نمایشی نسبتا خوب و درخور توجه که با نگاهی جدید و متفاوت به مسئله ی صادق هدایت نگاه میکند و البته محمد علی سجادی در این نگاه سعی دارد برخی زوایای پنهان و رازآلود آن را واکاوی و آشکار سازد.
این نمایش نگاهی دوباره دارد به مسئله سرگشتگی انسان در رابطه با جامعه ی درگیر با آداب و پای بست های سنتی و آزادیهای طبیعی ره آورد مدرنیسم که در نهایت این انسان است که ماهیت و ذات وجودی خود را گم میکند و به پوچی مطلق می رسد!
نکته جالب توجه این نمایش این بود که کارکتر اصلی (که گاهی پسر هدایت بود و گاهی خود هدایت) درحالی که سعی می شود به عنوان شخصیتی منزوی، معلول، خشک و به دور از آداب اجتماعی معرفی شود، هر بار که به احساسات واقعی و درونی خودش نزدیک می شد، گویی که از تمام محدودیتها و معلولیتها رهایی می یابد؛ گویی بوفی که همه کورش می خوانند، چندان هم کور نیست!