هر روز شیش صبح یه ماشین میاد دنبالم
یه مینی بوس
من بهش میگم بوس کوچولو
چون تنها لحظه قشنگ زندگیم همون لحظه است که از تو پنجره اش طلوع خورشید
... دیدن ادامه ››
رو تماشا میکنم راننده بوس کوچولو هیچ وقت برامون آواز نمیخونه آهنگ نمی زاره باهامون حرف نمی زنه
چون میدونه حق نداره روی قشنگترین تصویر زندگی مون صدا تولید کنه
راستی ما چسب تولید میکنیم
ما تولید میکنیم
صاحب کارخونه ام میفروشِه
خوب پول در میاره
ولی بد پول میده
ما ۲۱۴نفر بودیم
۱۷نفر اخراج شدن
۲۶نفر استخدام
۳نفرم خودشونو سوزوندن
.
.
.
الان شدیم ۲۲۰نفر
تعدادمون بیشتر شده جرأتمون کمتر
دوست ندارم همه چیزو توضیح بدم
این تاریکی برای تخیلتون مفیده
ولی به واقعیت لطمه میزنه