ای ساربان آهسته رو کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام محجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود...
شما با یک قصه تراژیک و عاشقانه روبرویید.
برای پاک کردن اشک های زیبایتان لطفا دستمال کاغذی به همراه داشته باشید.
با تشکر تیم نمایش روز بر می آید.