جفای به مخاطب
پیش از تماشای نمایش دل سگ ، با نیم نگاهی به زندگی بولگاکف ، می توان مطمئن شد که مخاطب اثری به شدت ضد انقلابی هستی.دل سگ را بولگاکف در سال 1925 در همان نخستین سال های پیروزی انقلاب بلشویکی هنگامی که کارگران حزب سوسیال دموکرات در روسیه به رهبری لنین علیه منشویک ها شوریده بودند نوشت و تا 62 سال بعد در گوشه ای خاک خورد ، تا در زمان اتحاد جماهیر شووروی سابق اجازه نشر بیابد.بولگاکف بریده از تفکر انقلابی و به دور از آرمان های آن و با انزجار از ایدئولوژی های کمونیستی به سیاق استالینیسمی خودش در داستانی متافوریک چگونگی بدل شدن یک سگ به انسان را به تصویر می کشد.
این داستان به این دلیل مهم است که شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه اش را به داستان گره می زند نه به خاطر فضای خلاف واقع یا سوررئالش .او در تمام طول حیات داستان نویسی اش یک چیز در سر داشت ؛ مبارزه با اندیشه های مارکسیستی و مخالف با رویه دگماتیسمی اش و در آخر نشان دادن بی مایگی این اندیشه.
گرایشات ضد انقلابی بولگاکف زمانی که قرار است یک سگ به انسان بدل شود، به ضد خود بدل شده و نشان می دهد شرایط ضد انقلابی مولدی از درون یک انقلاب است.به نظر یعقوبی هم ، به دنبال نشان دادن همین رویه و نکته است.متنی با طعنه به اندیشه های سوسیالیستی و قراردادن شخصیت پروفسور در لباس یک ضد چپ افراطی و میل افراطی او به تربیت گونه ی انسانی زاده دست خویش نشات گرفته از جامعه ایدئولوگی است که همه باید در آن یکسان پرورش بیابند.در ابتدا به نظر می آید
... دیدن ادامه ››
یعقوبی هم در صدد است میدان را برای جدال ایده های متضاد و مختلف باز کند ، جدال میان تمدن و طبیعت ، انسان و حیوان کارگر و سرمایه دار.به این معنا متن بولگاکف میدانی است برای نزاع تمامی این ایده ها.
از سویی مولف با بدل کردن یک سگ به انسان در صدد نشان دادن دخل و تصرف نابخردانه و خودسرانه انسان در طبیعت است دخالتی که آرام آرام امر غریزی را به امری نمادین بدل کرده و به ظاهرش شکل می دهد. موجود جدید اگر این نمادها را درونی نکند تحقیر می شود.ساختاری معیوب که انسانی کج و معوج ساخته است. انسانی که پس از اندکی تفکر پرولتاریا را در خود پرورش می دهد و پروفسوری که نماینده آن طیف از طرفداران پرولتاریاست که هرگونه ایده چپ را از ریشه قطع می کند.انسانی که قرار است ایده های پروفسور و نمادهای او را درونی کند اما به پرولتری گرایش پیدا می کند و از همین روست که تمام حقوق او نقض و شاریکوف تحقیر می شود.
مخلوق دست پروفسور نباید حامی پرولتاریا و طبقه کارگر باشد از این رو باید او را نابود کرد و به هیبت همان حیوان در آورد.
اما متن نمایش نامه دل سگ
با کمال احترامی که برای یعقوبی و طرفدارانش و دوستداران نمایش دل سگ قائلم ، راستش اصلا دستم نمی رفت تا درباره متن نمایشنامه یعقوبی چیزی بنویسم چرا که به نظرم نمایش نامه ای بود با آغاز و پایانی مشخص و در واقع چینش دیالوگ ها و پرده های سریع ، به هم ریخته ،آشفته ، ناهمگون و گاهی اوقات زورکی برای پیشبرد قصه ، نه درام.
متنی که در آن تغییر شخصیت مشهود اما گره افکنی ها نامشهود بود و علت بعضی از تعویض صحنه ها نامعلوم و گنگ بود و اگر این اتفاق نمی افتاد و صحنه ها تعویض نمی شد در واقع هیچ اتفاقی در روند نمایش نمی افتاد و البته میزانسن ها و طراحی های معمولی و ساده حرکت بر روی صحنه.
دیالوگ هایی که حساسیت بر انگیز بود و به اشتباه شجاعت تلقی می شود دیالوگ هایی که هنگام ادا کردنش سالن را به وجد می آورد و همه را به تشویق مجاب می کرد ، که البته من دلیلش را نمی فهمیدم و در واقع این نوع دیالوگ نویسی و ارائه آن را نه شجاعت نویسنده بلکه جفای به مخاطب و جیب آن می دانم
شاید بیشتر نمایش یعقوبی به خاطر بازی بعضی بازیگران است که قابل تحمل است و اگر بعضی بازیگران نبودند باید انتظار داشت بازیگران برای صندلی های خالی بازی کنند.
و در انتها بازی شریف نوید محمد زاده و شاید کمی هم حبیب رضایی و بازی دوست داشتنی سهیل قنادان در نقش دوست شاری کوف را می ستایم