"بازی جسورانه زندگی "
"نمایش ابتدا وارد میشود" در نوع خود ویژگی غیرمتعارفی دارد. تمام هستهی اجرا، از یک سکانس پلانِ فیلمیست که شاید اغلبمان آن را دیده باشیم، "بازی مرگ" بروسلی که به پایان نمیرسد و بروسلی در میانهی آن نابهنگام میمیرد وگویی تاریخ با او درهمان فیلم متوقف میشود. حرفهای ناگفتهای که از او ماند و حالا فرید یوسفی با استفاده از هنر زندهی تئاتر، بیآنکه مسخِ انحصارطلب سینما شود، به شکلی تجربی و خودجوش از آن سکانس پلان، شروع به حرکت میکند و بروسلی، و حرفهایش را به صحنه میآورد. قهرمانی در این نزدیکی، که در همین شهر زندگی میکند و از جنس مردمیست که میشناسیم و بروسلی دیگریست.
شبیهسازیِ بازیگر نقش اصلی و همان پلان برای گذر از موقعیت تاریخی و ساختِ ادراکیست که هرچند دغدغهی شخصی فرید یوسفیست اما قابلیت تعمیم موضوعی برای هر تماشاگری
... دیدن ادامه ››
دارد.
شباهت نزدیک و هم اندازهِ میلاد مرادی با شخصیت بروسلی چه در ظاهر و چه تسلط در انجام حرکات رزمی، با نگاهی به " راه و مسیر انسانی" با هستهی معنایی فلسفه و حکمت شرق، متن و اجرایی را شکل میدهد که هم جنبو جوشِ بسیاری دارد و هم گزیدهگوییهای حکیمانه را در بطن خود گنجانده تا "راه" گم نشود و با طنز ظریف و جذابش، کشش و گیرایی لازم را برای دنبالکردنِ مخاطب داشته باشد. و در عین حال درسآموزههایی را پیش بکشاند که موجبات اندیشه و تعمق را نیز در راستای همان ویژگیهای هنرهای رزمی و ذن، فراهم کند.
در کنار تمامِ ظرافتهایی که در اجرا از دکور و تا طراحی لباس و گریم، وجود دارد، موسیقی زنده که شرحش در بروشور اجرا چنین آمده که بدون ساختاری از قبل تعیین شده، و در پروسه اجرا، زاده و انتخاب شدهاست، عنصریست عنانگسیخته و ضلعِ مهمی برای حفظ و انسجام عناصر دیگر اجرا، و نقطه قوتی که لذت تماشا را چندبرابر میکند. و چنان با بافت اجرا همذاتست که زبانی دیگر برای بیانِ محتوا میشود.
ابتدا وارد میشود، خودش را محدود و کنترل نمیکند، آشوبندهاست و هرچند میخواهد در صحنه بیمرزی و بدون حفظ خطکشیهای منضبط میزانسنی و توجهی ویژه به نفی مطلق قدرتِ کارگردانی را تجربه و ارائه دهد، اما از شاکلهی اصلی منحرف نشده و تعادل خودش را حفط میکند. و به معنای واقعی، هر آنچه در صحنه پدید میآید و اجرا میشود حاصل حضور تمام اعضای گروه، از کارگردانی، متن، بازیگری، موسیقی و طراحی صحنه و سهم تمامِ آنهاست. گروهی جوان که شهوتی برای دیدهشدن ندارند اما میخواهند مورد توجه قرار گیرند و اعلام موجودیت کنند.
فرید یوسفی، در جسارت و شجاعتی قابل تحسین، صحنه را در اختیارِ بازیگرانش با مسیری که میخواهد معنای انسان را در برشی دیگر و با پیوندی از مفاهیم فکری و اسرارِ حقیقتی در زندگی، قرار داده و درعین حال بیآنکه شعارزده و کسالت بار باشد، جذابیت اجرایی را نیز حفظ میکند. شور و زندگی در جایجای اجرا قابل شهودست و پیامآور آنست.
هرچند ابتدا وارد میشود، درلحظه، ساحت خود را میآفریند بنابراین ممکنست برای ارتباط با هر مخاطب، چندان موفق نباشد اما بیشک برای آنکه این نمایش را، نه اجرایی با نگاهی قالببندی و ساختاری، بلکه وجهی از زندگی و حضور در جریان سیال یک اثر هنری، درک و دریافت میکند می تواند لذت منحصری را ایجاد کند.
نیلوفرثانی