در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش اسم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:36:52
امکان خرید پایان یافته
۰۴ تیر تا ۰۹ مرداد ۱۳۹۴
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان

گزارش تصویری تیوال از نمایش اسم / عکاس: سید ضیا الدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش اسم / عکاس: یاسمن ظهور طلب

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از آئین افتتاح نمایش اسم / عکاس: یاسمن ظهورطلب

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از تمرین نمایش اسم / عکاس: یاسمن ظهور طلب

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری نمایش اسم / عکاس: یاسمن ظهور طلب

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نگاهی به نمایش «اسم» نوشته ماتیو دولا پورت و الکساندر دولا پتولیر و به کارگردانی لیلی رشیدی
آن‌ها خودشان آدولف هیتلر هستند، همین!

رضا آشفته

کسی فکر نمی‌کند که اسم نهادن بر بچه بتواند این همه مسأله‌برانگیز باشد و قضیه تا جایی بیخ پیدا کند که اصل و اساس خانواده و جامعه زیر سؤال برود. اما در فرانسه یاسمینا رضا و ایمانوئل اشمیت و عده‌ای دیگر حلقه‌ای را تشکیل داده‌اند که در قالب کمدی- تراژدی بشود مفاهیم بنیادین و فلسفی را مطرح کرد. از یک سو جامعه و اشخاص به ظاهر متمدن زیر سؤال می‌روند و از سوی دیگر نقدها و نقب‌های وارد بر کژمداری‌های حاکم بر جامعه نیز مطرح می‌شود. شاید این گزینه روشی بهتر برای مواجهه با قضایای روز باشد. آن‌ها دریافته‌اند که بین تراژدی و کمدی نزدیکی‌ای هست و از هم‌نشینی این دو آن‌چه باید تصور و ... دیدن ادامه ›› تصویر می‌شود.

نمایش بر سر نامگذاری یک نوزاد است که مشخص شده جنسیتش پسر خواهد بود و حالا پدر این نوزاد می‌خواهد اسمش را برای اهل خانه مطرح کند. او می‌خواهد اسم این نوزاد آدولف باشد. اما پیِر (داریوش موفق) مخالف ونسان (محمدحسن معجونی) است چون این اسم برای آدولف هیتلر است و منحوس خواهد بود که کسی چنین اسم هولناکی را بر خود بگذارد. اما این اسم برگرفته از اسم یک نویسنده رمانتیک قرن نوزدهم فرانسه است و هیچ ربطی هم به اسم هیتلر ندارد. این بگومگو خیلی بالا می‌گیرد و باعث دلخوری و دعوا می‌شود. همسر ونسان (سارا افشار) که متوجه ایرادگرفتن‌های پیِر شده، به اسم هر دو بچه‌هایش توهین می‌کند و این اتفاق روابط را سرد می‌کند. این اسم و اختلاف بر سر آن، سرآغاز ایجاد اختلافات اساسی‌تر و برملاشدن قضایای دیگری است.

آن‌ها درباره خشونت می‌گویند و از بد بودنش می‌نالند اما هر یک به نوعی قابلیت بسیاری برای پرخاشگری و خشونت دارد. این وضعیت به‌ شکل تمثیلی نشان از شرایطی است که انگار جامعه را آبستن نیروی شر و پلیدی نشان می‌دهد. این دقیقا همان وضعیت دوگانه‌ای است که از یک سو به کمدی و از سوی دیگر به تراژدی می‌انجامد. این‌ها در واقع خود یک آدولف هیتلرند که آمادگی هر نوع خشونتی را دارند اما فضا و امکانش را نمی‌یابند. این قضیه آدم‌های به ظاهر متمدن و در واقع متوحش را یاسمینا رضا هم به زیبایی در نمایشنامه «خدای کشتار» مطرح کرده است و حالا در شرایط و روابط دیگری بازنمایی می‌شود.

زیبایی متن هم در همین ساختار رو به پیش است که ذره ذره ما را دچار کنشی می‌کند که در آن خشونت حرف اول و آخر را خواهد زد. شاید این خود برای فهم درست و ارتباط برقرار کردن با متن «اسم» دلیل عمده‌ای باشد. نمایش در بستری واقع‌گرا و حتی در طراحی صحنه و لباس واقع‌گرا شکل می‌گیرد، چون این آدم‌ها در آغاز قرن بیست‌و‌یکم فرانسه‌ی متمدن و مترقی زندگی می‌کنند اما در واقع با نگاهی واپس‌گرا و غیر متمدن با هم زدوخورد می‌کنند و هیچ‌گاه به هم فرصت گفت‌وگو نمی‌دهند و هر یک خودشیفته و حق به جانب قرار است دیگری را متقاعد کند که بهتر می‌داند و دیگری باید از او پیروی کند.

بابو (لیلی رشیدی) با بالا گرفتن بحث‌ها و دعواها، و بیدار شدن بچه‌ها برافروخته می‌شود و با ناسزاگفتن آن‌ها را می‌رنجاند و به نوعی از خانه‌اش بیرون می‌اندازد. این محیط ناسالم و ناهنجار است چون هیچ‌کس صدای دیگری را نمی‌فهمد. ای کاش فهمیده می‌شدند و حتی شوخی ونسان جدی تلقی نمی‌شد که خود یک بحران اساسی نمایش بشود. ماتیو دو لاپُورت و الکساندر دولا پَتوُلیِر توانسته‌اند نقبی بر شرایط فوق مدرن بزنند.

لیلی رشیدی بر آن بوده که روی خطی ساده اتفاقات متکی بر مباحث و بازی‌ها را پیش ببرد. شیوه‌ای سهل و ممتنع که بی‌ادعاترین شیوه‌هاست و در واقع کارآمدترینش هم خواهد بود. مهم ساختاری است که در آن لحظه به لحظه فضاسازی می‌شود و هدف هم القاگری خشونت در روابط خانوادگی است که باید پویاترین و عاطفی‌ترین روابط باشد. بنابراین بیرون از این روابط سببی و نسبی، که دیگر خون و قومیتی هم در میان نیست، می‌توان منتظر بسیاری از خشونت‌ها بود.

مدار بازی هم متکی بر کنش و فهم و القای درست آن است. شاید در لحظاتی هم این بازی‌ها بلغزد و ما درنیابیم که چرا این طور شده است اما در کل تقریبا همه چیز سر جای خودش است. همان طور که عباس جمالی باید از ابتدا شیطنت کند برای آن‌که دلایل ونسان بر اطواری بودنش عیان شود و ونسان یک‌دستی بخورد. بنابراین بازی او جلوه عمیق و تکان‌دهنده‌ای ندارد. شاید بیشتر بار بازی بر دوش معجونی و موفق است که چالش سنگینی دارند برای این‌که یکدیگر را متوجه حقیقتی کنند اما در واقع هر دو پشت به آن حقیقت دارند، خود را آشکار می‌کنند که درک والامقامانه‌ای از تمدن به نشانه انسان‌سازی ندارند.

نمایش با روایت تولد آن بچه پایان می‌گیرد که دختر است و نامش هم فرانسواز شده است! و این از بنیان همه چیز را به یک بازی و شوخی ویرانگر سمت‌و‌سو می‌دهد و بسیار تکان‌دهنده و شگفتی‌ساز است.