روزهای تعطیل گالری: پنجشنبه ها
کوکب سلطان، مادربزرگم بود. زنی اهل شمیران. شوهرش نانوا بود و در حیاط خانه به عشق کوکب سلطان گل کوکب میکاشت. کوکب سلطان دلی از دریا داشت با آرزوهای بزرگ. صبح ها بچه پرده خانه کوچکش را قلاب بافی می کرد. زیر سماوریش را گلدوزی، شماره دوزی میکرد و لباس میدوخت. صبح، فرزندانش فرزند کوکب سلطان وحاج حسن نانوا نبودند، لیلی طهرانی
داری میکرد و شب ها آرزوهایش را میبافت و میدوخت و افسانه میساخت. نه در
خیال، در دستانش.
فرزندان آرزوهای زیبای یک زن بودند با لباس ها و گل سرهایی دست دوز و
وسایلی زیباتر از مغازه های لاله زار. خانه اش آباد...