روزهای تعطیل گالری: ندارد
کار کردنش را از نزدیک شاهد بوده ام، صحبت هایش راشنیده ام ... هر وقت قلم در دست گرفته با پرسش « چگونه؟ » رو برو و مواجه شده است. پرسشی نگران که هر نقاش در برابر سطحی تهی از خود می پرسد. گاهی می رسد که تنها یک خط ظریف پس از ساعت ها فکر، می شود حسن ختام یک تابلو. آن وقت با رضایتی شادمانه دست از کار می کشد.
مرتضی اسدی به هیچ جریانی معتقد نیست. نه مدرنیسم خشک و خالی روزگار قدیم را پذیرفته و نه سنت باوری بیهوده را. همواره هم مُد را به سخره گرفته است. از اولین آثارش در سال های دانشجویی تا امروز روندی روشن به سوی شخصی شدن به چشم می خورد. از آموخته های ریالیسم اجتماعی تا آنچه از سال های جنگ رفته رفته در مقام یک بیان تجسمی فردی به آن پر و بال داده است. از میان تابلو هایش هر آنچه اندوخته است به چشم می خورد. اما نه متظاهرانه که چنان نیرویی متجلی از پس هر شکل، هر رویداد. خاصه نیروی تجسمی نقاشی ایرانی که قدمتی دور و دراز دارد. این میراث کهن پس از بدرود او با شیوه ی سنتی مصورسازی در جوانی، به مرور در آثار نقاشی او چنان نقشی از خاطرات جلوه گر شده است.
ضرباهنگ تجربه های او که در دهه های شصت و هفتاد شتاب گرفته، امروز راه آرامشی را می پیماید که همچنان پویش خود را حفظ کرده است. هنوز بیراهه هایی برای گذر کردن باقیست. حاصل این همه صرف نیرو و وقت البته نوعی ذوق است؛ ذوقی که مدام تالیف می شود، دارای گذشته است هم چنان که به پیشواز آینده اش می پیماید.
امیرحسین اسدی
بهار 95
« های دیونوسوس، ای ایزد، گوش های مرا چرا می کشی؟ » آریادنه باری در یکی از آن گفتگو های نامدار بر روی جزیره ی ناکسوس، از جفت فلسفی اش پرسید. «گوش هات خنده دارند، آریادنه: چرا دراز تر از این نیستند؟ »
فریدریش نیچه، غروب بت ها