روزهای تعطیل گالری: شنبهها
شک بخش کردند، در میانه و میدان
تلخیش به دریا، شوریش به زخم ها.
طرحش، افسون بود و جادو و آتش، که بر کاغذ نشست تا بسوزاند.
و نسوخت؛ ـ نقش شد و طرح ـ سیاه و سفید.
سفید مثلن آگاهی بود! و سیاه ،به سخره او را در بر می گرفت؛ ـ که می سوزانمت به عشقم تا بدانی! ـ و عشقش ندانستن بود، که بدانی.
سیاه ، سیاه تر. سیاه طرح تر. سیاه، خط، نقش، نگار و آخر: جادوی آتشِ
آب اندودِ سوختن و نسوختن.
سیاه، داغِ تازیانه ی ندانستن ـ به جستجوی سفیدی ـ بر گرده ی بانوی سپید کاغذ.
راه گم کرده ی شوره زار به بهانه نمک بر زخم دانایی می نشاند.
آتشِ افروخته دود به پا کرده است تا " نبینی و ندانی"
تهران ـ زمستان ۹۵
افتتاحیه: ساعت ۱۶ الی ۲۰
منبع: سایت گالریاینفو