روزهای تعطیل گالری: پنجشنبه ها
به نظر میرسد اینکه هنر انتقادی میبایست در بستری غیر از موسسات و گالریها واقع شود یک فرض قالب در دنیای هنر امروز باشد. فرضی که آبشخور سنت دیرینهی مطالعات فرهنگیست که در آن خیابان و یا در نگاهی کلانتر، فضای عمومی محل مخالفتها، برآشفتنها و تجمعات برشمرده میشود. از طرفی بسیاری از پژوهشهای آکادمیک و مباحث مربوط به هنر و شهریت، معطوف به واکاوی مسیلهی احضار دوبارهی «امر سیاسی» در فضای «پسا سیاستِ» متمایل به وفاق و رضایت - برساخته هژمونیک است (Mouffe 2005)، فضایی که در مورد ایران امروز از آن با عنوان گفتمانِ اعتدال یاد میشود، گفتمانی که علیرغم مخالفتهای ظاهری با گفتمانهای تکنوکراتیک همانند آنها دل در گروِ کاربستِ سیاستهای عملگرا و کاپیتالیستی (در بحث ما، در مورد شهر) دارد. در این میان هنر به عنوان پدیدهای با پتانسیل ارایهی کاتالیزورهای نیرومند برای ایجاد فرمهای سیاسی دگرگونکننده مطرح میشود، فرمهایی که در ضعیفترین شکل خود، حداقل منجر به اندیشیدن در مورد سلسلهای از مسایل شهری و فضایی معاصر میشوند.
اما با توجه بحث صورت گرفته، کارهای امیر فارسیجانی در کدام نقطه از هنر انتقادی قرار خواهد گرفت؟ پرکسیس هنریای که از یک سو در چهارراه ولیعصر و خیابان انقلاب با تمام پرهیبهای اجتماعی و سیاسیاش، بهخصوص از هفت سال گذشته، صورت میپذیرد و از سوی دیگر برای ارایه در گالریای باز هم با تمام تداعیهای تاریخ هنریاش انتخاب میشود.شاید از رهگذر پرداختن به دو مفهوم تاکتیکهای فضایی و استراتژیهای فضایی در بحث دو سرتو در کتاب «کنش زندگیِ هرروزه» (de Certeau 1984) بتوان این جانمایی را راحتتر تبیین کرد. برای دو سرتو مفهوم «استراتژی» در ارتباط با ساختار-مکانهای ازپیشتعیینشده و ساکنی هست که توسط نهادها و سازمانهای قدرت که تولید کننده هستند تعریف شدهاند، در مقابل «تاکتیک» همبسته با کنشهای هرروزهی زندگی توسط افراد اجتماع به عنوان مصرف کنندگان تعریف میشود، کنشهایی که قابلیت اختلال ایجاد کردن در نظم و وفاق مورد خواست دستگاههای هژمونیک را دارا هستند. اگر مارپیچِ کارگذاری شده در فضای گالری را نمایندهی «استرتژی» بدانیم، کنش شهروندان -اینجا احتمالا مخاطبان نمایش- در عدم پذیرش راههای تعیینشده را میتوان نمونهای مناسب از مفهوم «تاکتیکِ» دوسرتویی دانست.
تمامی راهکارهای نهادهای شهری برای تنظیم و کنترل حرکت شهروندان در فضاهای تعریف شده، با تمام انگیزههای امنیتی و سیاسی لایههای مختلف و متفاوت یک یا چند «استراتژی» را نمایندگی میکنند و امیر فارسیجانی خود به عنوان یک شهروند خلاق و برهمزنندهی وفاق -به معنای گفتمانی آن- نهتنها تولیدکنندهی «تاکتیک»هاییست برای اخلال ایجاد کردن در این لایهها؛ بلکه همچنین لحظههای برهمکنشها و مقابلههای میان استراتژیها و تاکتیکها را که در بدنهای تاخورده به عنوان لایههای شهروندی و انسانی نمایان میشوند به تصویر میکشد (چاپها) و با آنها همداستان میشود. بهعلاوه، تصمیم هوشمندانهی او برای تبدیل یک گالری –بهعنوان یک فضای استراتژیک و ازپیشتعیینشده برای فروش- به یک فضای کانسپچوال و «تاکتیکی»، بدون حضور مجسمههای فیگوراتیوی که پیشتر فقط به عنوان هنرگری (در راستای کنشگری بخوانید) در یک فضای عمومی و نهبرای فروش کار گذاشته شده بودند بازهم تاخورگیهای لایههای معنایی و گفتمانی را -به طور غیرمستقیم- سبب میشوند.
«تاخوردگی» لحظههای تصادم نیروهای در تضاد را در پهنهی فضای عمومی تهران امروز روایت میکند.
علیرضا لبشکا
تیرماه 1395