روزهای تعطیل گالری: پنجشنبه ها
تکرار آواز آبی نقطه، خط، سطح و رنگ سرآغاز نقاشیاند. پرندههای محبوس در قفس را از سال 1392 با تکرار یک سوژه در تاریخ نقاشی پدیدهای تازه از سوی دیگر در روانکاوی با خوانش فروید: سطح دوبعدی بوم در آثار لیلا میرزاخانی در هنر معاصر بیش از هر چیز ادعای نزدیک شدن به هلیا همدانی تهران، شهریور ماه 1394
آزادی نقاش، در این فضای محدودشده کجاست؟ لیلا میرزاخانی در مسیر خلق
آثارش، بهدرستی به همانگونه که مقتضای دوران معاصر است، بارها از
مدیومهای دیگر (چیدمان، عکاسی، صدا و انیمیشن) نیز مدد میجوید. گرچه به
باور نگارنده، در عمق جستجویش همواره پژوهشی نقاشانه نهفته است. از سال
1390 با مجموعۀ «باغهای تنهایی» علاوه بر چکیدهنگاری در فرم و حذف
سایهپردازی، استفاده از رنگ را نیز به تونالیتههای آبی محدود میکند.
آثارش بیش از آنکه به نقاشیهای آبستره و مونوکروم غربی و در حقیقت عقلانیت
مدرنیستی شباهت داشته باشند، فضایی تغزلی، شاعرانه و استعاری را تداعی
میکنند. به گفتۀ خودش از صنعت ایجاز در ادبیات فارسی الهام گرفته است: نه
بیتی کم، نه بیتی افزون.
ابزار متفاوت دنبال میکند. وسواسگونه و بیوقفه خطوط عمودی و افقی رسم
میکند و به شیوۀ مناسک آیینی یکی پس از دیگری قفس میسازد. پرندۀ در قفس
نشسته، گاه پرهایش را میگشاید، گاه محو میشود، گویی در حبس تمرین پرواز
میکند. چنانکه در مواقعی در امکانهای آبی ذوب میشود. قفسها بارها و
بارها تکرار میشوند.
نیست، از تصویرگری پیشاتاریخی با نشانههای نمادین گرفته تا بعدها در هنر
درباری و هنرهای مذهبی، که موتیفها برای نمایش اقتدار یا امر قدسی تکرار
میشدند. در قرنهای اخیر اما تکرار به پژوهش بصری معطوف شد. از اواخر قرن
نوزدهم، امپرسیونیستها به نور و رنگ و بازنمایی یک سوژۀ ثابت در ساعات
مختلف روز پرداختند. کمی بعدتر اما به جای چالش بصری فرمها، توجه هنرمندان
به سوی ادراک پدیدهها معطوف شد. برای مثال هنرمندی چون سزان با تکرار
سرسامآور پدیدههای روزمره، بر «در جهان بودن» تأکید میکند. بدین ترتیب
ورای چگونه دیدنِ جهان بیرون - که تمرکز اصلی امپرسیونیستها بود – به کشف
ادراک درونی از جهان هستی میپردازد. راهی که بعدها زمینهساز کوبیسم و
دریافت همزمانِ فرم از زوایای مختلف و یا سمبولیسم و توجه به جهانهای
موازی شد.
«تکرار، بازتولید نیست.» به این معنا که «تروما» (یا همان ضربه و شوک) به
صورت نمادین در رفتار، رؤیاها و تصاویر، در روان فرد تکثیر میشود تا آنجا
که به رویارویی و سازش با «تروما» منتهی شود. در اوایل دهۀ هفتاد میلادی
ژاک لاکان با یادآوری این آموزه، «تروما» را به صورت فقدان امر واقعی معرفی
میکند. پروسۀ تراپی یا جستجوی امر واقع، از اتصال با فقدان سخن میگوید؛
طی طریقی که به جای فراموشکردن، با یادآوری وسواسگونه میسر است. «تروما»
تکرار میشود، بیشک باید تکرار شود چراکه برای یادآوری حقیقت راهی دیگر ندارد.
جستجوی ابعادی دیگر است، مرزهای بوم شکسته شده و تداعیگرِ عمقی تجربی است.
نه از نگاه کوبیستی پیروی میکند و نه در قواعد پرسپکتیو رنسانسی میگنجد.
شاید بیشتر به فضاسازی نگارگریهای خودمان نزدیک باشد که چند پلان با
اختلاف زمانی را در یک قاب نمایش میدهند. پلانهای تکرارشونده در پس زمینۀ
آبیفام، تکهتکههایی هستند در جستجوی یکپارچه شدن. اینجا، گرچه
نورپردازی و فضاسازی تیاترگونه است، روایت داستانی در میان نیست. جستجویی
است در ساحت امکانات نقاشی ... تکاپویی است برای پرواز در قفس «تروماتیک».
زندگی حقیقی را در سر میپرورد. نقاشی لیلا میرزاخانی هرچند نمادین، با
کهنالگویی آشنا: «قفس و پرنده»، از زندگی میگوید. تکاپویی است برای رهایی
از چندپارگی و امید به رؤیای نیلگون که میلههای سیاهرنگ را در خود
میبلعد.