به محض این که از سالن سینما بیرون آمدم، جوانی پرسید فیلم چطور بود؟ فی البداهه گفتم: “اگر از فیلم های تارکوفسکی خوشت اومده باشه، اینو هم می پسندی!”
راستش این است که بخشی از نوجوانی من با تارکوفسکی شکل گرفت. ایده های بزرگ ایمان، معجزه، رستگاری، نجات و ... دلم می خواست مثل فیلم نوستالژیا با شمعی در دست دنیا را نجات دهم یا با سولاریس، تجسم خاطرات مرده را و دنیای پس از مرگ را تجربه کنم و ... فیلم «گندم» برای من، یادآور همه ی آن خاطره هاست، با این تفاوت که حس می کنم دیگر، تاریخ مصرف آن گذشته است!
در جوامع پیشرفته، جوانان تحت سیطره ی اینترنت و فرهنگ و رفاه سرمایه داری، ایده های ملموس و قابل وصول را در زندگی خود وارد کرده اند و به ماورای آن نمی اندیشند. در جوامع جهان سوم -که از دید من، ترکیه، صد البته هنوز جز آنهاست- به یمن و برکت حماقت و عقب افتادگی مشترک ملت ها و دولت ها، اگر جوانان بتوانند از خطر جنگ های فرسایشی داخلی و خارجی بگریزند، در زندگی، حداکثر، ایده ی تامین معاش روزمره و اندک رفاه دارند. بنابراین، نه در آن سوی آب ها و نه در این سو، جایی و محیطی برای تخیل جامعه ی آخرالزمانی سمیح کاپلان اوغلو -که از ملیت های مختلف شکل گرفته- نیست. مردم به نان شب شان برسند، هنر کرده اند؛ دیگر کسی موسی وار به دنبال خضر زمانه راه نمی افتد تا تن و جان به آزمون های سخت الهی بدهد، مگر رستگار شود! علاوه بر این که با کمال تاسف، راه و رسم مراد و مریدی ایدئولوژیک در خاورمیانه بدجوری، روسیاه از کار درآمده: طالبان و داعش و سایر گروه های افراطی از همین راه و رسم و همان منبع وحی بهره گرفته اند (البته با تفسیر خودشان) و در مام میهن کارگردان، جنون دیکتاتور مآب آقای رییس جمهور که توهم زنده کردن هیبت و شکوه خلافت عثمانی را دارد، به حذف مخالفان ترک تبار از صحنه ی جامعه و حذف اقلیت های کردتبار از کشور خودش و کشور همسایه منجر شده است و هم اوست که از کارگردان برای ساخت فیلم تقدیر و تشکر
... دیدن ادامه ››
می کند!
از فیلم برداری «گندم» و تضاد سیاه و سفیدش خوشم آمد. ایده بکرش را دوست داشتم؛ قصه اش بد نبود، اما آنجا که کارگردان، سینما و قصه گویی را رها می کند و دست به تبلیغ مستقیم دین می زند، از هنر فاصله می گیرد. سینما در مقام هنر، رسانه ی تبلیغی نیست. کارگردان دین باور می تواند ایده های دینی را در فیلم بگنجاند، اما به شرط آن که بلندگوی معلم اخلاق نشود!