در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال فیلم قاعده‌ی تصادف
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:52:05
۲۳ اسفند تا ۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۲

خلاصه داستان: «قاعده تصادف» روایتی از زندگی یک گروه تیاتری است که درگیر آماده کردن این نمایش و رساندن آن بە اجرا می باشند.

مکان

جنت‌آباد جنوبی، بالاتر از چهارباغ، جنب بانک کشاورزی، ساختمان فرج، طبقه ۳

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امیر :میدونی داری چیکار می کنی ؟
شهرزاد : تقریبا
امیر : یعنی چی ؟
شهرزاد : نمی دونم آدم بعضی وقتا یه جاهایی گیر می کنه ، دیگه فقط باید بره جلو ، به هیچی فکر نمی کنی ، سرتو می ندازی پایین ، می ری تو دیوار
با یه مکثی میگه ، آدم فکر می کنه می دونه ، بعد آخرش می گه می ری تو دیوار
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
@شاهین باقری اذیتم کردی دیگه نمیذارم دیگه :)
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
نه من پسر خوبیم!
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تکمیل ـه دسته بندی: دیالوگ های ماندگار + قیافه های ماندگار

- امیر ولی تو رو گوشیتو سوراخ کردنا اینقدر زنگ میزننا! فامیل نداری؟!
امیر(اشکان خطیبی) با قیافه ای ماندگار: نه من همون سالی که اومدم تهران واسه ی نمایش، کلن از زندگیشون بیرونم دیگه، تئاتر خوششون نمیاد.

تقدیم به(عادت کردم!) : کارگردانی که شاهکارش را به پدر و مادرش تقدیم می کند!
تو جزیره ما وقت سفر، سه نفر میان برات چمدون می بندن.
یکی میاد وسایل ضروریتو میزاره تو چمدون که چیز مهمی جا نزاری.
یکی هم میاد همه چیزای غیر ضروریتو برات می بنده که وقتی بهشون احتیاج پیدا می‌کنی خوشحال می شی.
یکی‌ام میاد "سنگ" میزاره تو چمدونات، که بارت سنگین شه، نتونی بری، یا دوباره مجبور شی برگردی.
بنام آنکه عاشق است
اینجا هواش بجای اکسیژن پره از ذره های باکتری که میخوان افکارمو تجزیه و تحلیل کنن...اینجا نه گرماش از سر گرم بودنه نه سرماش از سر سرد بودنه.همه چی واسه لج کردن با منه.بهونه میگیرم وقتی از خودم میپرسم چند وقته تو این چهار دیواری سربی گیر افتادم؟؟؟زمان؟..........زمان که همون روزهای اول از دستم در رفت...ولی یادم نرفته وقتی بهم سخت میگذره زمان کندتر حرکت میکنه و وقتی سرخوشم زمان سرسری از سرم میگذره.اینم یه نوع لج کردنه...
صورتمو که نمیبینم ولی از چینو چوروکایی که رویه دستم افتاده فهمیدم زمان زیادیه اینجام.حالیمه که سن پرنده هارو از رو پنجه هاشون اندازه میگیرن و سن درختارو از رو رگه هایی که رو تنشون می افته اما اینجا من نه درختم نه پرنده.اما خوب میفهمم.آره حالیمه که اینجا فقط دو رنگ سربی ... دیدن ادامه ›› و سیاه هست.من از سربی دیوارها و سیاهی اطرافم روزی یک رنگ میسازم که یادم نره منم آدمم و باید تنوع احساس کنم.
یک قسمت کوچیکی از مونولوگ نمایش عنکبوت به نویسنده گی محمود باجولوند
۱۱ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید