و باز هم قصهی عشق، مشتاقی و مهجوری، ولی این بار زیر آتش و جنگ، خمپاره و موشک...
خرمشهر شهر من... شهر ما
یادداشت کارگردان
غبارسنگینی وسایه سال های جنگ است
برسالهای نوجوانی من و ما، چیزی پس ذهن و قلبم همیشه وسوسه ام می کرد تا از
آن بگویم . جنگی بود که درسالهای اوجش ما عاشقی کردیم ، مدرسه رفتیم ،
شعار دادیم و بزرگ شدیم .
دوست داشتم چیزی بنویسم یا بسازم ، چیزی بیش
از بازی کردن نیازداشتم تا برای دخترکان نوجوانمان از حس و حال آن روزهایم
بگویم و برای نسلی که نه تنها تجربه زندگی و دوستی زیر حمله موشک و بمب را
نداشته ، بلکه متاسفانه حتی با مفاهیمی مثل خاک ، ریشه و وطن غریبی می کند.
به
هرحال «غبار»یک ادی دین شخصی به مردمان روزهای جنگ است. به مردانی که با
خونشان و زنانی که با روحشان ، عزیزمان ، ایران را از تکه تکه شدن نجات
دادند و وبیشتراز هر قضاوتی برایم مهم است که سهم خودم از قصه غریب هشت سال
جنگ و دفاع از وطن را در قالب یک درام بازگویی و ثبت کنم.
از همراهی
گروه بازیگران هم نسلم که با عشق خارق العاده به این داستان و این مضمون
،زنان این نمایش را زندگی کردند و گروه همراه و خلاق پشت صحنه که در
بازسازی حماسه عظیم وطنم در زمانی بسیار اندک یاریم کردند ، سپاسگذارم.
تقدیم به مادران و زنان داغدارجنگ و برای پریا که مبادا در غبار زمان یادش برود وطن یعنی مادر...
توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیادهروی خیابان ولیعصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.