امشب تجربهٔ جالبی داشتم. کلی خندیدم و شب شادی بود. مخصوصا با بازی خیلی خوب سه تا از شخصیتا ... دو نوجوان و عمه بلّا... تماشاچیهای خونگرم که ظاهرا همه با هم فامیل بودن موقع خداحافظی ... ببخشید موقع ترک سالن صحنهای شبیه به مهمونیهای عید به وجود آورده بودن. اما در خونگرمی تماشاچیها، مخصوصا ردیف آخر، همین بس که کم مونده بود تخمه بخورن و سوت بزنن :) هرچی باشه به من که خیلی خوش گذشت.
بعد از دیدن نمایش شایعات و امشب هم دیدن صحنهٔ خواستگاری در گمشده در یانکرز به قابلیت متنهای نیل سایمون در مطابقت با سبک نمایشهای شاد ایرانی پی بردم ...