گرگ قصه های نمایش قصه گو تصمیم می گیرد که دیگر نقش گرگ را در قصه بازی نکند و از کتاب قصه بیرون می آید و از قصه گو می خواهد به او کمک کند تا به میان انسان ها رود چون تصور میکند زندگی انسانها بسیار خوب است و انسانها دوست های خوبی هستند . اصرار قصه گو بر روی تصمیمی که گرفته تاثیر نمی گذارد و قصه گو مجبور می شود گرگ را به شهر انسان ها بفرستد ودر این سفر به شهر انسانها گرگ با یک پیرزن . چوپان و قصاب برخورد می کند که باعث آن می شود نگاه گرگ عوض شود و از قصه گو بخواهد قصه ها را طور دیگری روایت کند اما قصه گو می گوید که خودش قصه خودش را بنویسد و گرگ تصمیم می گیرد داستان گرگ خیالباف را بنویسد
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید