در پر اضطراب ترین روزهای زندگیم صفحه تیوال این نمایش ایجاد شد.... اسمش بدجور هوای گریه بهم میداد... خیلی دوس داشتم ببینمش... حتی چندبار برنامه ریزی کردم که برم و ببینم ولی همون اضطراب ها و استرسهای زندگی نمیزاشت...اما وقتی عزیزترین آدم زندگیم رو از دست دادم.... تازه فهمیدم که این داستان منه...اگه قرار بود از زندگی من فیلمی ساخته بشه قطعا این اسم براش بهترین انتخاب بود..."هرآنچه که دوست داری از دست خواهی داد"....
دیشب به دعوت دوستم بالاخره دیدمش... نمایش رو دوست داشتم....
همونجور که فکر میکردم از نظر احساسی و فکری خیلی درگیرم کرد...
گریم... دکور.. نور... موسیقی... همه به نمایش میومد...
ممنون از همه عوامل... بخصوص عکاس و فیلمبرداران !!!!
پ.ن: طبق روال عادی سالن هامون، نمایش با بیست دقیقه تأخیر شروع شد... البته آقای منتظری قبل از شروع نمایش بابت تاخیر بوجود اومده عذرخواهی
... دیدن ادامه ››
کردن و گفتن که امشب فیلمبرداری داریم...و ممکنه صندلی ها جابجا بشه... من که از تاخیر دلخور بودم با شنیدن این حرف خودم رو آماده کردم تا اگر صندلیم جابجا شد و یا نور دوربین فیلمبردار اذیت کرد به قول بعضی دوستان فرهیخته! و دلسوز تئاتر! عربده کشی کرده و اعتراض خود را اعلام کنم...(البته به نیابت از دوست عزیزم رضاجان غیوری)، سعی کردم جلوتر از همه وارد سالن بشم تا ببینم اوضاع چه جوریه... سه تا دوربین فیلمبرداری و یک عکاس رو دیدم... دو فیلمبردار ردیف اول گوشه ها بودن و خداروشکر جای ما رو اشغال نکرده بودن... فیلمبردار دیگر هم روی پله وسط دو باکس مستقر شده بود... خلاصه بگم در طول نمایش نه صدای شاتر دوربین شنیدم... و نه نور دوربین که کنارم در حال تصویربرداری بود اذیت کرد... و جا داره بابت رعایت حقوق تماشاگران از آقای منتظری و عوامل تشکر کنم.