در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش جنگا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:37:34
امکان خرید پایان یافته
۰۶ تا ۲۷ آذر ۱۳۹۶
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان

گزارش تصویری تیوال از نمایش جنگا / عکاس:‌ حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

ویدیوها

آواها

مکان

میدان فردوسی، خیابان موسوی، کوچه محمدآقا، اداره تئاتر
تلفن:  ۸۸۵۹۴۲۸۲، ۸۸۳۰۰۲۷۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این نمایش یک روز تمدید شد. خرید بلیت روزهای پایانی نمایش، هم اکنون آغاز شد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«کودکی های گمشده»

جِنگا که به عنوان نام این نمایش انتخاب شده، عنوان یک بازی کسب مهارت جسم و روان است که با نام برج هیجان نیز معروفیت دارد. ... دیدن ادامه ›› این بازی توسط فردی به نام «لسلی اسکات» ابداع شده‌ و در حال حاضر توسط شرکت «برادران پارکر» که بخشی از شرکت چند ملیتی «هسبرو» است به بازار عرضه می‌شود. در طی این بازی، بازیکنان به نوبت یک بلوک از برج را بیرون می‌کشند و آن را در بالای برج قرار می‌دهند. به این ترتیب یک ساختار بلندتر و به طور فزاینده‌ای ناپایدارتر ایجاد می‌کنند. جنگا از کلمه سواحیلی به معنی «برای ساخت» مشتق شده ‌است.
داستان نمایش مربوط می شود به دکتری میان سال با نام «وینسنت برتلن» که سالها در تجرد زندگی کرده و زیستن در تنهایی را ترجیح می دهد. یک روز پس از ساعت کاری که به خانه باز می گردد با دختری جوان در اتاق پذیرایی منزلش مواجه می شود که خود را با نام جوزین معرفی کرده و ادعا می کند قبلاً یکی از مریض های او بوده است. جوزین ادعا می کند که دکتر در معاینه ای که از او داشته بیماری اش را لوسمی (سرطان خون) تشخیص داده و گفته که شش ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند، او هم در این شش ماه تمام دار و ندارش را خرج کرده و از آن لذت برده تا پس از مرگ چیزی استفاده نشده از خود باقی نگذاشته باشد، اما پس از طی این شش ماه هیچ اتفاقی برای جوزین نیافتاده و پزشکان دیگر اعلام کرده اند که از اول هیچ بیماری لوسمی برای او در کار نبوده است. جوزین چون دیگر هیچ پول و جایی برای ماندن ندارد به خانۀ دکتر آمده تا یکی دو ماه در آنجا بماند و در طی این مدت برای خود شغلی دست و پا کند تا بتواند به زندگی معمولی اش ادامه دهد. او از دکتر می خواهد به خاطر اشتباهی که در قبالش مرتکب شده جوزین را در طول این مدت در منزل خود بپذیرد. دکتر برتلن ابتدا با این خواسته مخالفت می کند اما سپس با تهدیدهای جوزین ترجیح می دهد که پیشنهادش را بپذیرد، مضاف بر این در دکتر تمایلی نسبت به دختر جوان شکل می گیرد و سعی می کند تا کمی به او نزدیک تر شده بلکه بتواند با او روابطی از جنس معاشرت های زناشویی برقرار کند، اما جوزین به شدت مخالفت می کند و حتی اجازه نمی دهد تا دکتر او را لمس کند. پس از چند روزی جوزین پرده از رازی بزرگ بر می دارد و اضافه می کند که نام اصلی اش ایزابلاست.
دکتر برتلن فردیست با صبغه های کلاسیک با اخلاقی خشک که مدام موتزارت گوش می دهد، موسیقی ای که جوزین از آن متنفر است، همچنین برای پر کردن خلوت خود به بازی هایی همچون جنگا روی آورده و حتی گاه با خودش یک نفره بازی شطرنج انجام می دهد. طبیعتاً چنین فردی در مواجهه با این موقعیت به کشمکش هایی فردی دچار خواهد شد که انتخاب را برای او بسیار سخت خواهد کرد. دختر در مواجهه با برتلن به دنبال جبران کمبودهای کودکی خود بر می آید، برای مثال از دکتر می خواهد تا برای او قصه بگوید و یا اینکه در تنهایی به آوای جعبۀ موسیقی که از کودکی یادگار مانده گوش می سپارد و در حسرت داشتن یک تکیه گاه می سوزد.
جنگا نمایشی است با درونمایه های اجتماعی، با طرح مسائلی از قبیل ویرانی ها و ضعف روابط انسان ها در دنیای معاصر، خودخواهی های بشری، ساختارهای آسیب پذیر خانواده های زمانه و مسائل دیگری از این دست که دغدغه های خود را در بستر متنی دو نفره در حد امکان مطرح می سازد. متن روایتی خطی دارد، نه فلاش بک دارد و نه پرش به آینده بلکه بازۀ زمانی داستان از یک روز به خصوص آغاز می شود و حدوداً تا پانزده روز بعد از آن را به طور خطی در بر می گیرد. همچنین متن از ساختاری ارسطویی برخوردار است یعنی مقدمه، گره افکنی، اوج، گره گشایی و پایان دارد. نویسنده از بازی جنگا به عنوان یک دستاویز و مهرۀ کاربردی در متن بهره می برد تا از این طریق آن را به کلیت مفهومی داستان نیز تسرّی دهد. نوع و روش بازی جنگا در حقیقت، شرح حال و زندگی همین دو کاراکتریست که در داستان نمایش مشاهده می کنیم. زندگی ای که در مرز تعادل و بی تعادلی غوطه ور است و هر لحظه با هر حرکت اشتباه بیم آن می رود تا بنیانش به یکباره فرو ریزد و به کلی نابود گردد.
نویسنده در تنظیم حجم و مقدار زمانی که برای اجرا صرف می شود نسبتاً موفق عمل کرده، تطویل بیش از حد یا طفره روی های ناشیانه وجود ندارد، متن جمع و جور و به اندازه است و این موارد در حد نیاز و لزوم در نمایشنامه لحاظ شده اند اما ابهاماتی در متن به چشم می خورند که قدری منطق داستان را با ایراد مواجه می کنند. مثلاً قبل از اینکه ایزابلا راز خود را برای برتلن فاش کند می بینیم که به دکتر اجازه نمی دهد تا حتی شانۀ او را لمس کند، این می تواند بدیهی باشد و منطق دارد چون دکتر در این بازۀ زمانی قصد دارد تا او را به مثابۀ یک زن ببیند و نگاهی مردانه و جنسی به او داشته باشد، اما مجدداً می بینیم که بعد از افشای راز نیز ایزابلا به دکتر اجازۀ لمس کردن نمی دهد و این در حالی است که برتلن دیگر قصد قبلی خود را ندارد و این بار بدون تمایل جنسی و با گرایشی متفاوت می خواهد تا دستی بر شانه اش داشته باشد.
مسئلۀ دیگر این است که ایزابلا با اینکه سالها در کنار مادرش؛ پاتریشیا زندگی کرده و هم اکنون بیش از هفت هفته از درگذشت او نگذشته است به برتلن می گوید که اصلاً پاتریشیا را دوست نداشته اما می بینیم که تنها پس از حدود دو هفته زندگی با برتلن خالصانه اقرار می کند که دکتر را دوست دارد. این در حالی است که رفتار برتلن از ابتدای آشنایی تا زمان اقرار ایزابلا به دوست داشتنش رفتاری آکنده از خودمحوری و خودخواهی است و عنصری یافت نمی شود تا موجبات علاقمندی ایزابلا به او را فراهم کند. می توان گفت که شاید ایزابلا دیگر چون پناهی غیر از دکتر برتلن در این دنیا ندارد، به نوعی ناگزیر است که به سوی او بیاید، اما این جریان که ایزابلا خالصانه و از صمیم قلب به دوست داشتن برتلن اقرار می کند نیازمند دلیلی موجه و مشخص است که در متن این کار نشانه های ضعیفی دارد یا دستکم به خوبی پرورانده نشده است.
در بخش طراحی صحنه شاهدیم که وسایل و آکساسوارهای واقعی و شبه واقعی به کار گرفته شده اند از قبیل شیشۀ مشروب، جام ها، ظرف های عتیقه، لوازم بازی جنگا، تمامی وسایل بازی شطرنج، کنترل دستگاه ضبط صوت و ... بنابراین کارگردان و طراح صحنه این قاعده و قانون را در کار خود برای تماشاگر قرار داده اند که آنچه مورد نیاز است را بر صحنه ببیند، اما در یک مورد این قاعده نقض می شود و می بینیم در زمانی که ایزابلا می خواهد صدای ضبط را قطع کند کنترل آن را به سمت دکور می گیرد و این کار را انجام می دهد در حالی که هیچ ضبط صوتی در کار نیست. وقتی چنین قاعده ای مبنی بر وجود فیزیکی لوازم صحنه در کار مشاهده می شود، بنابراین لازم است تا در تمامی قسمت های نمایش نیز این قاعده رعایت شود نه اینکه در مورد وجود ضبط صوت رعایت نگردد اما در بقیۀ موارد دقیقاً به موقع اجرا گذاشته شود.
در بازی ها ضعف و نقصان چندان مشهودی به چشم نمی آید هر چند باید گفت که بازی توفان مهردادیان با رعایت ظرایف و ریزه کاری های بیشتری انجام می پذیرد و از پختگی و قوتی افزون تر برخوردار است. واکنش های او در مواقعی از قبیل غافل گیری ها و شوک هایی که وارد می شود طبیعی است و در حرکات بدن، حالات میمیک چهره، صدا و نحوۀ گفتار او بروز و ظهور لازم را می یابد. بنفشه اعرابی هر چند که بازی نسبتاً یکدست و روانی دارد اما گاه در بروز دادن حس ها گویی نمی تواند مرز دقیق تنفر و دوست داشتن را بیابد و در واکنش های حسی خود روال منطقی آن را به نحوی کامل و قاطع رعایت کند.

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
چقدر خوب نوشتی وحید جان.خیلی راغب شدم به دیدن کار ولی مشکل اینه که در اداره تئاتر اجرا میره و صندلی‌های ردیف اول غیر قابل خرید هستند! حیف شد!
۱۷ آذر ۱۳۹۶
سلام جناب عمرانی روزخوش.آقا نقدکامل وزیباتون رو خوندم راجبه نمایش جنگا.بسیارپخته،فنی،ظزیف وباجزییات ودرمجموع کامل
۲۶ آذر ۱۳۹۶
سلام. ممنون از لطف و نظرتان جناب قادری عزیز.
۲۶ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام نمایش جنگا تئاتری با موضوع اجتماعی است و در فضای رئالیسم اتفاق می افتد کارگردان نمایش به خوبی در این بخش عمل کرده و سعی شده همه چیز باور پذیر باشد... در بازی‌ها توفان مهردادیان عزیز به خوبی در نقش دکتر مجرد ظاهر می شود که در تمام زندگی تنها بوده و ناگهان با دختری در وسط پذیرایی خانه مواجه می‌شود بنفشه اعرابی در نقش دختر که ادعا می‌کند مریض اوست تا اینکه... ادامه داستان رو خودتون بینید. پیشنهاد می‌شود.
امیرمسعود فدائی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید