"این خانه آتش گرفته است. این خانه سالهاست که آتش گرفته است."
دیشب به تماشای این نمایش نشستم و یک بار دیگر به خودم ثابت کردم که همیشه نباید به نقدهای منفی و یا حاشیه های یک نمایش اعتماد کرد. گاهی باید دل به دریا زد، رفت و نمایشی را دید که اصلا فکر نمی کنی به دلت بنشیند. ولی نشست و بدجوری نشست. خودت هم تعجب میکنی وقتی از ته دل میخندی، گریه میکنی و وقتی نمایش تمام میشود می ایستی و انقدر دست می زنی که دستهایت قرمز می شوند. می ایستی نه بخاطر اینکه ردیفهای جلو ایستادند بلکه چون دلت می خواهد، چون دوست داری که به احترام کاری که از آن لذت بردی بلند شوی و برای شبنم فرشاد جو عزیز جیغ بکشی و برای رضا حداد با اشتیاق دست تکان دهی.
وقتی نمایش با سیامک انصاری آغاز شد تردید کردم. صدایش را خوب نمی شنیدم و آخر جمله هایش را می خورد. با داستانش ارتباط برقرار نکردم ولی همه چیز بعد از آن عوض شد. صحنه ای که لیلی رشیدی سرنگ ها را با مهارت قابل ستایشی بر میداشت و در شکمش فرو میکرد هنوز با من است. تاثیر گذار بود و دردناک و حسی عجیب مرا پر کرد. نمی دانم چرا و چطور ولی جادوی نمایش از همان تصویر برایم
... دیدن ادامه ››
شروع شد.
داستان های دیگر بی نقص نبودند ولی هر کدام پیامی داشتند و تلاشی که برای رساندن این پیامها به تماشاگر از راههای متفاوت صوتی و بصری شد بسیار ارزشمند است. همه چیز در خدمت رساندن پیامها بود: موسیقی، نورپردازی و حتی شرکت دادن یک تماشاگر در یکی از داستانها که خانم فرشادجو با هنرمندی آن را اجرا کردند.
نمی دانم چرا بعضی تماشاگران، تابیده شدن نور در صورتشان را جز نقاط منفی این نمایش عنوان کرده بودند؟ بنظرم تابش نور ناگهانی و آزار دهنده ای که بعد از اپیزودی که در تاریکی مطلق اجرا شد بسیار بجا و حامل پیام مهمی بود: بیدار شوید! هوشیار باشید! حواستان را جمع کنید! خانه های زیادی در شهر ما دچار حریق شده اند! شاید خانه خود شما هم آتش گرفته باشد ولی شما ندانید!
و چه بگویم از قسمت پایانی این نمایش که آتشم زد! انتخاب هوشمندانه موسیقی، متنی که اشک به چشمانم آورد و دختری که با دست لرزان اول یک خط روی زمین کشید و بعد با احتیاط از روی آن گذشت تا خانه ای بکشد. همیشه مراقب بوده ایم تا از خط بیرون نزنیم. همیشه مراقب بوده ایم که نگفته ها نگفته باقی بمانند. همیشه ترسیدیم، غافل از اینکه نقاشی هایمان خیلی وقت است خط خطی شده اند و خانه هایمان خیلی وقت است گرفتار آتش.
من این نمایش را دوست داشتم. تلخ بود، آزاردهنده بود، یک هشدار بود. ولی لازم بود.