نمایشنامه خوانی "خواب در فنجان خالی" به کارگردانی علیرضا بخشی استوار، بهونه ای بود برای دور هم جمع شدن تیوالی ها، و حمایت از دوست جوان و خوش آتیه شون. از دید من این موضوع و استقبال خوبی که از این نمایشنامه خوانی شد، یکی از قشنگ ترین اتفاقات این اجرا بود.
و اما در مورد خود اجرا
معمولا در نمایشنامه خوانی، اینگونه است که نقش خوان ها با بیانشون نقش آفرینی می کنند، به عبارتی لجن و بیان اونها مهم ترین سهم رو در انتقال مفاهیم متن به تماشاگر (شنونده) داره، و مواردی همچون طراحی صحنه و لباس و اکت بدنی در تصور و تخیل تماشاگر شکل میگیره. برخی کارگردان ها گام بیشتری ازنمایشنامه خوانی مطلق به سمت تئاتر بر میدارند، این امر ممکنه در آکسسوارهای کوچک، میمیک صورت و بدن بازیگرها، و وجود جلوه های کوچک در طراحی لباس یا صحنه نمود پیدا کنه. این میل کردن به تئاتر در این نمایشنامه خوانی بسیار پررنگ بود، بطوری که گاه نقش خوانان چشم از متن برداشته و اون رو از حفظ در مقابل هم بازی می کردند. در این موارد ردپای کارگردان به وضوح به چشم میخورد که از دید من نقطه قوت محسوب می شد. اما این پافشاری بر اکت فیزیکی و جلوه های بصری تر باعث شده بود که تمرکز کارگردان بر تنظیم و هدایت بیان و لحن کلامی بازیگران کاهش پیدا کنه، که باعث میشد گاهی دیالوگ ها با لحنی نه چندان مناسبِ اون موقعیت بیان بشه، یا لحن در جاهایی دچار یکنواختی بشه. در مورد بازیگرها بازی نقش آقا عمه بیشتر به چشم میومد و اجرای (چه کلامی چه بدنی) قوی تری رو از ایشون شاهد بودیم. بازیگر نقش فرامرز شاید تپق هایی داشت اما با در نظر گرفتن اینکه ایشون در دو روز برای این اجرا آماده شده، انرژی زیادی که برای سوار بر متن شدن در این
... دیدن ادامه ››
فرصت اندک گذاشته بود -علیرغم مسلط نبودن- عیان بود. و بازیگر نقش مهتاب که شاید اون یکنواختی در لحن که پیشتر بهش اشاره کردم در خوانش ایشون بیشتر به چشم میومد اما تسلطش به متن بیشتر بود و البته در خوانش نقش ماه منیر هم خوانش به مراتب بهتری داشت. صدای گرم کارگردان که راوی داستان بود و خوانش با طمانیه اش، امکان تصور فضای نمایش و المان های صحنه ای رو در ذهن مخاطب تسهیل می کرد، هرچند که این طمانینه گاهی بیش از حد میشد و روایت رو کند می کرد. موسیقی یکی دیگر از نقاط قوت این اجرا بود. نواختن خوب سنتور در بین اپیزودهای مختلف، به خوبی سعی در ایجاد پیوند بین اونها داشت، پیوندی که فکر می کنم نمایشنامه در برقرار کردنش کمی ضعف داشت. البته نمایشنامه های نغمه ثمینی همیشه حال و هوای خاصی داره. رئالیسم جادویی در بستری حقیقی، که معمولا هم جذاب از کار در میاد، اما شاید میزان این جذابیت به دلیل همین پیوند ضعیف بین اپیزودها و عدم وجود رابطه ای مشخص بین اونها (چه خطی چه غیر خطی) به مراتب کم شده بود.
در پایان، پس از عرض خسته نباشیدی که به عوامل کار دارم، میتونم بگم این اجرا علیرغم ایراداتی که شاید داشت (و سعی کردم فارغ از ارادتی که به علیرضا بخش استوار عزیز دارم صادقانه به برخی ار اونها که که به نظرم رسید اشاره کنم)، برای این تیم جوان که در ابتدای مسیر حرفه ای قرار دارند فراتر از انتظار و بسیار قابل تحسین بود. شمه های یک کارگردانی خوش ذوق بیش از هرچیز در اجرا به چشم میومد. برای این دوست آینده دار آرزوی موفقیت های بیشتر می کنم و امیدوارم اجراهای بزرگتر و حرفه ای تری رو در آینده نزدیک از ایشون شاهد باشیم.