عباس اقسامی
فریبرز قربانزاده
صابر جعفری
پریسا سیمینمهر
علی گودینی
رضا زاهدیدستیار کارگردان: محمدجواد اکبری
شراره بوجاری
فیروزه قاسم پور، عباس نورآبادی
فائزه رضایی، فاطمه بیات
زهره صفی صمغآبادی، رضوان فتحیپور، علی گودینی، مصطفی کواکبیان
شیوا زکی
گروه موسیقی
مینا جعفری، کمانچه: وحید خوشحال، تار: نوید قزوینه
عباس نامآور
ایمان خرمنژاد
ماجرا در حرمسرای ناصالدین شاه رخ می دهد. شاه ظاهرا به میدان نبرد رفته و در نبود شاه یکی از زنان حرمسرا باردار شده است. حال خواجه باشی دربار به دنبال حل معماست و درنهایت زن باردار را به کویر نمک تبعید می کند اما پس از اطلاع از حضور مخفیانه شاه در قصر و پی بردن به بیگناهی زن باردار تصمیم به نجات زن می گیرد و برای همیشه از دربار می رود.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
واقعاً تماشاخانۀ ایرانشهر داره به کجا میره؟!؟
نمایشی سخیف، بیارزش و بیهنر...
حالا وسط این همه مصیبت مهمانانی که بعد از بسته شدن در سالن وارد شدند و یک عکاس آزارگر که با راه رفتن توی سالن و رفتن روی سن و رگباری عکس گرفتن و صدای شاتر و بوق فوکوس و نور السیدی دوربینشون رو مخ ما پیادهروی کردند...
دوستانی که به دو تا تیکه و شوخی بعضی نمایشها گیر میدادن حتماً این کار رو ببینن تا معنی شوخیها و اشارات و کنایات عریان جنسی رو متوجه بشن.
خیلی جالبه که این چند عزیزی که زیر این نوشتار امیر مسعود مطالبی رو فرمودن و خصوصا از جناب عکاس دفاع کردند چقدر ادبیات هاشون به هم شبیه ِ !
حالا بگذریم …
عزیزان ، سروران ، هر کس به اون عزیز عکاس اجازه چنین رفتاری رو داده اشتباه کرده ، انسان ها همه ممکنه اشتباه کنن در هر لباسی و شاید باورتون نشه اما حتی کارگردان ها !!!
عکاسی تئاتر تخصصه و عکاس های بسیار خوبی در این حوزه داریم دوستان بد نیست از اونها بیاموزیم .
آموختن و اشتیاق به اون برای انسان یک فضیلت محسوب میشه نه کسر شأن !
سلام
ضمن عرض ارادت به تک تک عوامل این نمایش اما عیان می گویم:
عصبانی نیستم لیک فریب ناصر و ایرانشهر را خوردم به سبب دلبستگی به تاریخ معاصر و تماشاخانه ای پر آوازه.
متنی نحیف و بی هیچ اوج و فرودی؛ نه سزاوار اجرا بود ونه جولانگاه هنرنمایی بازیگران ، دریغ از یک دیالوگ تاثیرگذار. بیشتر شبیه حکایت های ملالت بارتلویزیون پسند بود ، بی نیاز به هیچ خلاقیتی در نورپردازی وعناصر صحنه.
نه اینکه محراب و سنگلج نزدم حرمت ندارند ،که به کرات نمایش درآنها دیده ام اما شاید جایگاه مناسبش آنجا بود که مخاطب توقع سبک و سیاقی در آن مایه دارد.