خلاصه داستان: عنوان فیلم اشاره به مثل «آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند» دارد و مانند دیگر کارهای گلستان هجویهایست بر جامعه ایران. هاشم راننده تاکسی است. در پایان شیفت کار او در شب، زنی چادری، کودک شیرخوارهاش را در تاکسی او جا میگذارد و میرود. هاشم در تاریکی و ساختمانهای نیمهکاره اطراف دنبال زن میگردد تا بچه را به او بدهد اما پیدایش نمیکند. ناچار کودک را با خودش به کافه میبرد و از دوستانش در این باره نظر میخواهد. با آنکه دوستانش او را از رفتن به کلانتری برحذر میدارند، او بچه را به کلانتری میبرد. افسر نگهبان به هاشم میگوید که فردا بچه را به پرورشگاه یا دادگستری ببرد. هاشم بچه را همراه دوستدخترش تاجی، که خدمت کار کافه است به خانه میبرد و تاجی از بچه مراقبت میکند و به او علاقهمند میشود و از هاشم میخواهد که سه نفری با هم زندگی کنند. فردای آن روز هاشم در مراجعه به دادگستری برای گرفتن حضانت بچه پس از شنیدن نصیحت مردی که به او دشواریهای مسوولیت بچهداری را گوشزد میکند، بچه را به پرورشگاه میسپارد؛ تاجی که از صبح منتظر بازگشت هاشم با بچه بوده، با اعتراض به این عمل هاشم از او میخواهد به پرورشگاه بروند. تاجی در آنجا اما با انبوهی بچه پرورشگاهی روبهرو میشود و در تصمیمش مستاصل میماند. هاشم پس از مدتی انتظار جلوی پرورشگاه، بدون او سوار تاکسیاش میشود که از آنجا برود. غروب است و قدری جلوتر زنی چادری منتظر تاکسی است...
محصول ایران
سال ساخت: ۱۳۵۳
---------------------------------------------------------
» خرید اینترنتی عضویت این مجموعه با کلیک اینجا
---------------------------------------------------------