یه فیلم گروتسک مفهومی…
فیلم داستانی پیچیده داره که مخاطب رو در شرایط عجیبی برای تصمیم گیری قرار میده. شاید همهرگز نشه راه حلی جامع براش پیدا کرد…
بابک حمیدیان بازی خوبی داشت هر چند نسبت به یکی دو فیلم و سریالی که ازش دیدم چیز بیشتری ارائه نکرد.
پریناز ایزدیار رو هم که به لطف ایرج طهماسب شناختم، بازی بدی نداشت. هر چند که اصلا نتونست تلخی و بغرنجی شرایط رو به من منتقل کنه…
جواد عزتی هم که انگار داره تبدیل میشه به اون فنجون خوشگله ی تو بوفهکه یه دیقه درش میارن جلوی مهمون! اسمشه که تو فیلمه وگر نه همش تو کمده…
اما نوید پورفرج چه خوب از پس کاراکتر بر اومده بود. نه توی ذوق میزد ونه بی بنیه بود. نه کم و بود و نه زیاد. کیف کردم.
در مجموع از دیدن فیلم لذت بردم و در حین تماشا، ذهنم درگیر ماجرا بود…
______
یه ۱۰-۱۵ دیقه از فیلمگذشته بود که دو سه نفر اومدن
... دیدن ادامه ››
تو سالن و مسئول سالن با نور یه سفید جاشون رو نشونشون داد.
یاد قدیم افتادم که کنترل چی با یه چراغ قوه ی لامپی یه نور زرد مینداخت رو صندلیت، بعدم نور رو جلوی پات حرکت میداد تا مسیر و پله ها رو بیینی… یادمه باطری ضعیف مینداختن توچراغ قوه هاشون که خیلی پر نور نباشه… چقدر مهربون تر بودیم با هم…