در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش مارگاک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:45:38
امکان خرید پایان یافته
۱۰ تا ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
۲۰:۱۵  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
حتی تو سکوت تاریک شب جایی که فقط صدای نفس‌هاشون به گوش می‌رسه می‌تونن صدای خشن و خشدار نفس‌های اونم بشنون.
سبک
درام

گزارش تصویری تیوال از نمایش مارگاک / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› گزارش تصویری نمایش "مارگاک "

›› «مارگاک» به کارگردانی داود زاهدی و با موضوع بحران روابط زن و مرد که در عمارت نوفل‌لوشاتو روی صحنه رفته است.

›› نمایش «مارگاک» اثر آگوست استریندبرگ در عمارت نوفل لوشاتو به صحنه می‌رود.

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، نبش تقاطع رازی، پلاک ۱۸، عمارت نوفل‌لوشاتو
تلفن:  ۶۶۴۸۳۷۴۲

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایشهای مختلفی با بررسی روابط زن وشوهری در این چند وقت دیدم از تن شوری تا آن سوی اینه و خرده نان وحتا تاتری مثل بی تابستان که تقریبا همگی از بحران بین روابط دو انسان حرف میزدن این بحرانها در تاتری مثل خرده نان انعکاس مناسبات اجتماعیه و در تاتری مثل تن شوری جنبه وجودی بخودش میگیره اما در طلبکارها بیشتر جنبه ی فردی و روانشناسانه داره اگه به زندگی استریندبرگ توجه کنیم وبه سبک کاریش،متوجه میشیم در اوجگیری دوران مدرن مطرح شدن سبکهای جدید و عقلگرایی وشروع روانشناسی فروید و شک گرایی که تقریبن چونان طوفانی غرب رو درمینوردید زندگی کرده و.سبک کاری نویسنده هم نوعی ذهنگرایی شکاکانه س،در روابط آدمها نوعی وسواس شک حسادت و ترس به چشم میخوره در این اثر زندگی دو مرد رو که هرکدوم در دوره ای به یک زن واحد دلبسته شدن نشون میده در اینجا زن بیشتر نقش منفعل داره و شخصیت پردازی قوی-ئی نداره و ما بیشتر دو مرد رو میبینیم که در دوئل با همدیگه به این نتیجه رسیدن که کاستیهای زندگیشون و عدم رسیدن به ارزوهاشون همگی در موفقیت وشادی زن وعشقشون بوده وانگار تنها نقطه ضعف زندگی همین عشق بوده برعکس نقدهایی که خوندم و زن به عنوان عامل اغواگر برای دو مرد عمل میکنه اما در نمایش اجراشده اینطور دیده نمیشه بیشتر دو مرد درحال فروپاشی ذهنی و روحی دیده میشن که از ابتدا فرو ریختن اما درطول نمایش این موضوع برای بیننده بروز پیدا میکنه.اشارات مبهمی به ارتباطهای خارج از عرف ومرگ کودک و خطاب کردن ادولف بعنوان داداشی در مرد زن هست اما دو شخصیت مرد که بیشتر شکاک هستن و سرخورده نمیتونن منبع درست اطلاعات در مورد تکلا باشن و تکلا هم تقریبن دفاع خاصی نداره و اصلن شخصیت پردازی نشده که بخاد محکم ظاهر بشه حالا مشکل از نویسنده س یا ترجمه یا اجرا که ممکنه با سانسور یاحذف و اضافه بوده باشه بنده نمیدونم چون اصل متن رو نخوندم ادولف با نقص ظاهری که داره به نوعی نماد ناتوانی درونی اون و شخصیت رو به اضمحلالشو نشون میده که میخاد زندگیشو عادی و خشبخت نشون بده اما چون مردد ودر اصل ناکام مونده نمیتونه در برابر حرفهای گوستاو مقاومت کنه و از هم میپاشه و تموم توقعاتش از یک زندگی ناکام بصورت طلبکاری از تکلا نمود پیدا میکنه پرده ی دوم ما منتظر دیدن زنی هستیم قدرتمند که ببینیم در مواجه با ادولف چی داره که بگه اما پرده ی دوم نه حرفهای ادولف نه ادا اطوارهای تکلا و نه حرفهای اون هیچکدوم باور پذیر نمیان پرده سوم اما از بازی ظاهری گوستاو که ابتدا القا میکنه که عاشق تکلاست و قراره ادولف رو بعنوان شریک عشقی با توطئه کنار بزنه تا خودش دوباره جای اونو بگیره تا فروپاشی شخصیت بظاهر محکمش ... دیدن ادامه ›› و اینکه توطئه برای تکلا فراهم شده تقریبن مسیر درستی طی میکنه ودر اخر مرگ ادولف با تموم فرو پاشی باور پذیر نیست من بعنوان تماشاگر منتظر تموم شدن متن با یک فاجعه یا قتل بودم اما با مرگ احمقانه ادولف بدترین پایان بندی رو میبینیم بر عکس پایان بندی قوی در تن شوری یا خرده نان.در آخر باید بگم بنظرم این نمایش برای زوجهای امروز ایران و حتا برای زندگی و تفکر امروز جامعه ی ایران چندان مناسب و قابل هضم نیست نه مناسبات زوجها این نوع هیستری رو داره ونه تفکرات انتزاعی وسواس گون شخصیتها چیزی برای عرضه به تفکر ارائه میده.با تموم شدن نمایش حرف چندانی برای گفتن نمیمونه جز بازیهای خوب ادولف در دو پرده ی اول و بازی خوب گوستاو در پرده ی اخر وبازی قابل قبول تکلا هرچند که اگه نقش زن قویتر بود این بازیگر از عهده ش حتمن برمیومد.اجزای مینیمال صحنه کمک خوبی به فضا میکرد بخصوص میز شطرنج در پرده ی اول و نور قرمز در اوج درگیری گوستاو وادلف و تکلا و ادولف. در پایان از همه ی عوامل این کار بخصوص بازیهای خوب گروه سپاسگزارم و استقبال کم از این کارخوب کمی جای تأمل داره بخصوص اینکه قیمت بلیط بسیار پایینه و حتا میشه گفت مجانیه. این کار در این سطح و با این زحمت و عوامل باید حتا از جیب عوامل هم چیزی خرج شده باشه تا به صحنه بیاد بدون هیچ سود مادی وجز عشق نمیتونه این موضوعو توجیه کنه ما هم بیاییم قدر کاری که با عشق انجام میشه بیشتر بدونیم و برای خودمون بعنوان سرمایه های یک اثر هنری ارزش بیشتری قایل باشیم.منکه حتمن یکی دوبار دیگه بدیدن این تاتر میرم مطمئنم هربار جنبه های جدیدی برای کشف برای بنده خاهد داشت شما رو هم بدیدن اثر دعوت میکنم
امیر مسعود، R 0 y a و رضا تهوری این را خواندند
فرزاد جعفریان این را دوست دارد
اسپویل مارگاک
درود
به نظرم بزرگ ترین اشکال کار در پرداخت متنه چون بعلت سانسور یا هرچیز دیگه ای بینده فقط تو دیالوگ های سخت و سنگین پاسکاری میشه و دست آخر اصلن متوجه نمیشه چرا ادولف باید تو اون وضع درحال مرگ وارد صحنه بشه ، آیا خودکشی کرده یا چه ؟
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
بله ، موافقم کاملن ، متن های خارجی یه اطمینانی بابت خوب و ساختار منطقی شون به آدم میده ولی در نهایت اگه از قیچی جرح و تعدیل جان سالم به در ببره ..
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
مرسی که به تماشای نمایش مارگاک نشستین، و ممنون از نقد و نظراتتون. پاینده باشید.
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صحبت های آقای محمود رضا رحیمی مدرس، بازیگر و کارگردان تیاتر درباره نمایش مارگاک:
نمایش را دیدم، نمایشی که من سال 70 با عنوان طلبکارها با آن آشنا شدم. متن پیچیده، که خیلی بر نقش تضاد زن و مرد مسئله دارد. این متن آنقدر با الگوریتم های وجودی انسان در جاهایی همسانی دارد که می تواند برای بازیگران بعضا سخت و جان فرسا باشد. به خصوص بیرون آمدن از نقش ها که اتفاقا بازیگران هم خیلی خوب از عهده نقش ها برامده بودند.
اگر تماشاگران بیایند و کار را ببینند متوجه خواهند شد که همه اختلافات بشری از یک سری بازی های خیلی کوچک شروع شده که قابل کنترل هستند و به تدریج از دست انسان خارج می شود.
من تبریک می گم به این گروه و این کار جدی ای که دیدم و خوشحالم بعد از مدت ها به خاطر گرفتاری نتونستم تیاتر ببینم دوباره تیاتر دیدن را با این کار شروع کردم.
حمیدرضا مرادی و فرزاد جعفریان این را خواندند
سایه * این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقای شهرام زرگر (مترجم و کارگردان) بعد از تماشای نمایش مارگاک:
بازی های خوب، ریتم خوب، متن درست و یک کارگردانی حساب شده.

آقای سیامک گلشیری (مترجم و رمان نویس) بعد از تماشای نمایش مارگاک:
حاصل بازی های درخشان و قصه های استریندبرگ به کارگردانی داود زاهدی نمایشی است که می تواند ملال زندگی ما را در این روزها تا حدودی تسکین دهد.

آقای ابوالحسن تهامی (مترجم و پیشکسوت عرصه دوبله) بعد از تماشای نمایش مارگاک:
همه بازیگران عالی بودند. صحنه آرائی بسیار خوب بود. مثل یک زندگی می دیدم، به مانند میکروبی که همه چیز را خراب می کند. پیشینه ای خراب که برای انتقام می آید.
از سانسور چیزی نگفتند و اینکه در پرده آخر ما چطور باید حس بزنیم که چه اتفاقی افتاده که ....
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
کاملا موافقم جناب لهاک آخر نمایش بسیار بی معنی بود.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
آقای رضایی آخرش رو باید حدس میزدید :))))))
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید