یادداشتی کوتاه درباره نمایش مرگامرگ /بهرام عباسی فرد / مریم یاسین زاده
منتشر در روزنامه سازندگی دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
«اگر عشق نباشد»
سالن مولوی در سانس اول سالن اصلی، میزبان اجراییست مبتنی بر فرم و داستانی افسانهای.
«مگامرگ» با اشاره به الههها و اسطورههای کهن از ایزدان دریا و خاک، نگاهی اشراقی و آئینی به ماهیت زندگی و مرگ دارد. در این پرداخت به خرافاتی که طبق رسم و سنت به عنوان عقایدی خدشهناپذیر در میان اقوام بشر رواج داشته نیز، میپردازد.
داستان به ظاهر حول عاشقی دختری جوان و ماهیگیری میگردد که دختر را عقد آب کردهاند. او نمیتواند دل ببندد و عاشق شود بلکه باید قربانی الهه دریا باشد تا دریا همچنان خوان رزق و روزی خود را از ماهیگیران دریغ نکند. از سوی دیگر ایزدبانوی دریا، دلباخته مرد ماهیگیر میشود و برای آنکه او را بدست آورد موانعی برای عشق و وصال آن دو میسازد.اما آنچه در نهایت پیروز است عشق است که با ازخودگذشتگی جوان، محفوظ و وفادار میماند و کینه دختر در از دستدادن او، نسبت به جهان و روزگار، مرگ را احضار میکند. از دیالوگهای نمایش چنین برداشت میشود که زندگی بشر در غیاب عشق، طی روندی از مرگ تا مرگ است.
به نظر
... دیدن ادامه ››
میرسد «مرگامرگ» که طبق اشاره کارگردان آن، بهرام عباسیفرد شکلی از اجرای نظام و تئاتر آزمایشگاهی گروتفسکیست، نمایشی تلفیقی باشد. تلفیقی از قصهگویی، ویژگیهای آئینی- سنتی، اسطورهپردازی، پرفورمنس و اجرای فیزیکال و بدن. از موسیقی سنتی و جنوبی نیز با حضور نوازندگان سازهای بومی بهره برده میشود تا نظم اجرا در راستای اثری آئینی نیز حفظ شود.
اگر به مرگامرگ به عنوان نمایشی تجربی و دانشجویی نگاه شود، واجد امتیازاتیست. از جمله رقص بوتو ژاپنی که قرار است نمودی از وحدت ذهن و بدن باشد و کنشمندی تن را به نمایش بگذارد که توسط یکی از بازیگران در کناره صحنه در طول نمایش در حال اجراست و یا حضور همسرایان و اجراگران حرکات بدن و فیزیکال، در نسبت تاثیر نیروهای متن و روایت با اجرا. با این حال به نظر میرسد اگرچه از هر حیطهای قدری برداشته شده و نگاهی هدفمند به چگونگی اجرا در نظر بوده است، اما در نهایت این تلفیق و عناصر مورد بهره، در انسجامی یکدست قرار نمیگیرد. ربط رقص بوتو توسط شیطان، و تئاتر بیچیز گروتفسکی با وجود لباس و گریمهای کارشده و تاکیدشده، چندان روشن نیست یا لااقل با وجود متنی قصهگو، بجز وجه زیباشناسانه آن قابل ردیابی نیست. بهره از داستانی اسطوره-افسانهایی نیز که همچون ویژگی این دست متنها، مرزبندیهای خیر و شرّ و تمی فانتزی دارد، و دست آخر هم با یک تراژدی و یا برد خیر یا شر، خاتمه مییابد، اگرچه میتواند سوژه چند وجهی در اجرا باشد اما با توجه به زبان سخت خود نیازمند وضوح بیشتری در داستان و روایت است. همراهی گروه اجراگران فیزیکال و پرفورمنس کارکرد خود را دارد اما در جهت تکمیل فضای اثر است و نه اصل آن. بازی بدن و بیان بازیگران اغلب قابل قبول است و تلاش شده طراحی لباس و صحنهای پوشیده شده از شنهای ریز ساحل، به مضمون اثر نزدیک باشد.
«مرگامرگ» اگر متنی معاصرتر داشت، بدون شک پتانسیلهای بیشتری برای اجرایی حرفهای و کاملتر میتوانست ارائه کند. با این حال فضای افسانهای و فانتزی اثر علاقمندان به خود را نیز دارد.
نیلوفرثانی