در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گردش قصه‌های مسعودیه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:21:30
امکان خرید پایان یافته
جمعه ۰۳ شهریور ۱۳۹۶
بها: ۸۵,۰۰۰ تومان

برگزارکننده: سرزمین سبز

مبدا: محدوده بهارستان
ساعت حرکت: ۸:۰۰
ساعت برگشت: ۱۴:۰۰

گردشی در تاریخ و قصه‌های مسعودیه، در میان روزمرگی‌ها و هیاهوی شهرمان تهران

خدمات: ناهار (منو انتخابی)، میان وعده، ورودیه‌ها، وسیله نقلیه مجهز کولردار، بیمه مسیولیت مدنی و لیدر مجرب

وسایل مورد نیاز: کفش مناسب پیاده‌روی، قمقمه آب، عینک آفتابی

در میان روزمرگی‌ها و هیاهوی شهرمان تهران می‌خواهیم در تونل زمان حرکت کرده و به عمارت مسعودیه برویم و پا به پای مسعود میرزا، حوادث و قصه‌های آنجا را مرور کنیم.

مکان‌های مورد بازدید: عمارت مسعودیه و باغ موزه نگارستان

محل‌ها و مکان‌هایی که از آن ها عبور می‌کنیم و قصه‌های آنجا را با هم مرور می‌کنیم: سه راه تخت بربری‌ها، محل ترور محمد علی شاه قاجار، محل ترور و چاپخانه شهید راه وطن محمد مسعود، ساختمان حزب زحمتکشان،کوچه برسابه و اولین مهد کودک ایران، دیواری که محمد بیجار در قیام ۳۰ تیر با خون خود قبل از شهادت نوشت: زنده باد مصدق، ساختمان سهامی انتشار، مدرسه سیروس، کوچه نظامیه و ساختمان دفتر روزنامه باختر امروز

ما برای شما یک ماشین زمان فراهم کرده ایم، فراتر از یک رویا. فقط کافی ست با ما همراه شوید و چشمان‌خود را ببندید و به صحبت های ما گوش دهید. ناگهان دریچه زمان و مکان باز می شود و هر آنچه را که می خواهید، خواهید دید... کمی  به سمت راست نگاه کنید، کالسکه و ماشین محمدعلی شاه در حال گذر از خیابان باغ وحش است که ناگهان بمبی سر راه منفجر می شود! فریادها به آسمان می رود و شاه به سرعت از کالسکه خارج می شود. از این صحنه خطرناک روبرگردانید و ماشین را دوباره فعال کنید.

به روبرویتان نگاه کنید. هیاهوی تانک ها، شلیک گلوله و فریادهای زنده باد مصدق فضا را پر کرده، اینجا میدان بهارستان، ۳۰تیرماه ۱۳۳۱ است! ناگهان جوانی تیر خورده با خون خود روی دیوار می نویسد: زنده باد مصدق! او کسی نیست جز شهید امیر بیجار. از صحنه فرار کنید و سالشمار ماشین زمان را بچرخانید.

هوا تاریک و سرد است. عقربه سالشمار، ۲۲ بهمن سال ۱۳۲۶ را نشان می دهد، خیابان ملت، مرد تنومندی از چاپخانه مظاهری به سمت‌ ماشین خود می رود. چند نفر به ماشین ‌نزدیک می شوند و شلیک و سریع از صحنه فرار می کنند. او شهید راه وطن، خبرنگار جسور، محمد مسعود است. با چشمانی اشکبار، سالشمار ماشین را می چرخانیم.

جلوی درب کالسکه مسعودیه ایستاده اید و همه جا آذین بسته شده است و خدم و حشم در حال شیپور دمیدن و جشن و سرور هستند! کالسکه ناصرالدین شاه از دور پیدا شد. فرزندش مسعود میرزا با شعف و خوشحالی به استقبال پدر می آید...

توجه: عمارت مسعودیه در حال مرمت است و تنها بازدید از فضای باز آن امکان پذیر خواهد بود.

» لطفا در خرید خود دقت نمایید، چرا که بعد از آن امکان کنسلی وجود ندارد.

شماره تماس موسسه
۰۲۱۵۵۴۳۹۲۰۲

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سه راه تخت بربری‌ها، محل ترور محمد علی شاه قاجار، محل ترور و چاپخانه شهید محمد مسعود (میگن تیغ زن و شارلاتان هم بود)، ساختمان حزب زحمتکشان(علیه مصدق بودند)،کوچه برسابه و اولین مهد کودک ایران، دیواری که محمد بیجار (؟؟؟)در قیام ۳۰ تیر با خون خود قبل از شهادت نوشت: زنده باد مصدق، ساختمان سهامی انتشار، مدرسه سیروس، کوچه نظامیه و ساختمان دفتر روزنامه باختر امروز

ما برای شما یک ماشین زمان فراهم کرده ایم، فراتر از یک رویا. چشمان‌خود را ببندید و به صحبت های ما گوش دهید. ناگهان دریچه زمان و مکان باز می شود و هر آنچه را که می خواهید، خواهید دید... کمی به سمت راست نگاه کنید، کالسکه و ماشین محمدعلی شاه در حال گذر از خیابان باغ وحش است که ناگهان بمبی سر راه منفجر می شود! فریادها به آسمان می رود و شاه به سرعت از کالسکه خارج می شود. از این صحنه خطرناک روبرگردانید و ماشین را دوباره فعال کنید.

به روبرویتان نگاه کنید. هیاهوی تانک ها، شلیک گلوله و فریادهای زنده باد مصدق فضا را پر کرده، اینجا میدان بهارستان، ۳۰تیرماه ۱۳۳۱ است! ناگهان جوانی تیر خورده با خون خود روی دیوار می نویسد: زنده باد مصدق! او کسی نیست جز شهید امیر بیجار. از صحنه فرار کنید و سالشمار ماشین زمان ... دیدن ادامه ›› را بچرخانید.

هوا تاریک و سرد است. عقربه سالشمار، ۲۲ بهمن سال ۱۳۲۶ را نشان می دهد، خیابان ملت، مرد تنومندی از چاپخانه مظاهری به سمت‌ ماشین خود می رود. چند نفر به ماشین ‌نزدیک می شوند و شلیک و سریع از صحنه فرار می کنند. او شهید راه وطن، خبرنگار جسور، محمد مسعود است. با چشمانی اشکبار، سالشمار ماشین را می چرخانیم.

جلوی درب کالسکه مسعودیه ایستاده اید و همه جا آذین بسته شده است و خدم و حشم در حال شیپور دمیدن و جشن و سرور هستند! کالسکه ناصرالدین شاه از دور پیدا شد. فرزندش مسعود میرزا با شعف و خوشحالی به استقبال پدر می آید..
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید