خلاصه: نصرت: حسین تو چرا همش پیش منی؟ چرا به دایه سر نمیزنی؟ دلت برای پیرزن نمیسوزه؟ نمیبینی وقتی میاد سر مزارت چه طور به یه گوشه خیره میشه و قیافه تو رو جلو چشمش تجسم میکنه؟ خوش انصاف لااقل به خوابش بیا.
حسین: به دایه بگو برام شامی کباب درست کنه.
- در خرید خود دقت و توجه لازم را داشته باشید زیرا امکان جابه جایی یا لغو آن وجود ندارد.
- ۳۰ دقیقه زودتر تشریف داشته باشید. بلیت پس از آغاز برنامه اعتبار ورود ندارد.