در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش نام برده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:23:05
امکان خرید پایان یافته
۲۵ مهر تا ۲۸ آبان ۱۳۹۷
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه
بها: ۵۰,۰۰۰، ۴۵,۰۰۰ و ۳۵,۰۰۰ تومان  |  جزییات
باکس‌‌های A,B,G,E,F بخش وسط: ۵۰،۰۰۰ تومان
باکس‌‌های A,B,G,E,F بخش‌های کناری: ۴۵،۰۰۰ تومان
بیرون از ظرفیت: ۳۵،۰۰۰ تومان
اجرایی نامتعارف از علی‌اصغر دشتی است که با روایتی غیرخطی و غیرداستانی به اتفاقی مستند می‌پردازد.

نمایش نامبرده، کاری از گروه تیاتر دن کیشوت


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۰ سال خودداری نمایید.

اخبار

›› جامعه تئاتری آنقدر که تولید کینه و نفرت دارد، هنر و دوستی تولید نمی‌کند/نمونه فروپاشی در تئاتر را می‌توان در زندگی شاهین سرکیسیان و حمید سمندریان دید

›› نام‌بُرده کاری از علی اصغر دشتی با حضور آتیلا پسیانی،نگار جواهریان، پانته آ پناهی ها، علی باقری، اصغر پیران،رامین سیار دشتی، ایلناز شعبانی، حمید حبیبی فر در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه می رود.

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از این‌جایی که من ایستاده‌ام

علی ورامینی/ روزنامه شرق/ چاپ شده در ۹۷/۸/۲۲

نام‌برده شروعی بهت انگیز دارد؛ آن نابِهنگامی که قرار است در خود فرو برَدَت و آن تجربه‌ی پسینی که قرار است آخر کار داشته باشید همان ابتدا اتفاق می‌افتد. همان‌جایی که «حمید حبیبی‌فر» وارد صحنه می‌شود و با معرفی خود اعلام می‌کند که دوست داشته در این نمایش نقشی داشته باشد و چون دشتی برای او نقشی نداشته از او خواسته که قبل از هر اجرا بیاید و چند کلامی با مخاطبان صحبت کند. حبیبی‌فر دچار سندروم پیری زودرس است، سندرومی که از هر هشت میلیون نفر تنها برای یک نفر اتفاق می‌افتد. مواجهه با حمید برای هر مخاطبی متفاوت است، احتمالا یکی شکر می‌کند که قرعه به‌نام او نیافتاده، یکی به نظام آفرینش و جایگاه عدل در آن می‌اندیشد، یکی شهامت حمید را در گفتن این حقیقت هولناک تحسین می‌کند و دیگرانی شاید احساس دلسوزی کنند، اما همگی در مواجهه‌ای اشتراک دارند که برای لحظاتی آن‌ها را از خود جدا می‌کند. حمید خلاف آن‌چیزی که فکر می‌کند در این راه تنها نیست، او فقط زودتر از دیگران این راه طی می‌کند. کدام آدمی است که پیر نشود و به‌سوی مرگ گام بر ندارد؟ به سوی عظیم‌ترین و آخرین فروپاشی. تنها نقطه تلاقی‌ای که بین پرده‌ی اول و دیگر پرده‌ها وجود دارد دالِ مرکزی ... دیدن ادامه ›› فروپاشی است. خلاف پرده‌ی اول، ادامه‌ی نمایش بر محوریت یک فروپاشی کاملاً شخصی است که شاید ده سال بعد، دشتی این اتفاق را دیگر به مثابه یک فروپاشی نبیند و حتی از روایت کردن آن هم پیشیمان شود. این نکته را خود او در ابتدای نمایش و در اولین حضورش با هوشمندی بیان می‌کند. دشتی در سه گوشه از سالن نام سه شهر را نوشته است؛ یزد (شهر محل تولدش)، تهران (شهری که در او رشد یافته است) و سن‌پترزبورگ (شهری که به زعم خودش در آن فروپاشیده است). دشتی روی هر شهری که می‌ایستد بیان‌ و لهجه‌اش هم عوض می‌شود. این‌که شما در کجا ایستاده باشید، در تمام مناسبات شما اثرگذار خواهد بود، حتی در لهجه و بیان شما. این که شما در کجا ایستاده‌اید در فهم‌ و برداشت شما از فروپاشی هم متفاوت خواهد بود. علی اصغر دشتی بی‌نتیجه ماندن شش ماه تلاش و زحمت‌اش در پرداختن ایده‌ای و تمرین آن با گروهش را فروپاشی می‌داند، ایده‌ای که قرار است در فستیوالی بین‌المللی در روسیه اجرا شود، اما همین تجربه برای جوان با استعدادی که خارج از جریان اصلی تئاتر و در شهری غیر از مرکز مشغول تمرین است نه تنها فروپاشی نیست بلکه شاید آرزو باشد؛ آرزوی چند روز تجربه کردن خارج از محدودیت‌هایی که دارد.
به هرحال دشتی ما را با خود هم‌دل می‌کند که این اتفاق او را فروپاشانده است و در پی روایت کردن آن بر می‌آید. او برای روایت تجربه‌ی شخصی‌اش از ابزارهای بسیاری بهره برده است. این‌ها، با همراهی فرمی خلاقانه به جذابیت داستان کمک می‌کند و مخاطب را بی‌آن‌که دچار ملال شود با خود می‌کشد. این اتفاق در حالی می‌افتد که همگان از همان ابتدا می‌دانند که سرانجام این داستان چه خواهد شد. در رابطه با فرم، نقاط قوت و ضعف، صحیح یا غلط بودن استفاده از ابزارهای متفاوت در این کار بسیاری نوشته‌اند. من در این رابطه چیزی مازاد بر آن‌چه تا به حال گفته شده است ندارم، اما سوال‌های بنیادینی فارغ از این که دشتی یک روایت را درست و جذاب بیان کرده است برای من وجود دارد. دشتی از تجربه‌ای روایت می‌کند که او را فروپاشانده است، تجربه‌ای که ساختاری معیوب برای او رقم زده است؛ آیا این بازنمایی دشتی می‌تواند از تجربه‌ای شخصی فراتر رود و سویه‌های نقد ساختاری بگیرد و یا باید نام‌برده را به یک دردِ دل فردی تقلیل داد؟ خود ما در این ساختار ویران کننده چه‌ دخل و تصرفی داریم؟ سعی کرده‌ایم از این ساختار جدا شویم و نقد کنیم و یا خود سوژه‌ی مُنقاد همین ساختاریم؟ دشتی در نام‌برده داستان فروپاشی ایده‌ای در یک ساختار بازاری را روایت می‌کند. ساختاری که تنهاوتنها فکر توجیه اقتصادی اثر است و نه هیچ چیز دیگر؛ ساختاری که آنقدر همه‌چیز را حذف می‌کند که دیگر به حذف خود هنرمند هم می‌رسد. اگرچه روایت جذاب و قوام‌دارِ دشتی از یک تجربه شخصی، احتمالاً جانِ آزرده‌اش را التیامی بخشد و اساسا شکل‌گیری نام‌برده سنتز مواجه‌اش با یک ناکامی به قول خود عظیم باشد؛ اما نام‌برده از این فراتر نمی‌رود وقتی که دشتی پیش از آن از تجربه‌ی کنسرت-نمایشِ «سی» بیرون آمده است. پروژه‌ای که نه مشکل بودجه داشت و نه هیچ چیز دیگری، اما «علی اصغر دشتی» را پیش از دعوت حذف کرده بود.
امیر، محمد لهاک و افسانه س این را خواندند
سپهر امیدوار، تاتر دوست و عرفان م این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فکر میکنید چند سال زندگی میکنید؟! چند سال و با چه کیفیتی گذشته است؟!
تئاتر "نامبرده" را با چشمانی خیس دیدم! حسرت ها و ترس هایم تجسم پیدا کرده و با من روبرو شده بودند...
بازی علی اصغر دشتی با اعداد و سال ها، مکان ها و لهجه ها حیرت انگیز بود! او در گوش شما زنگ می زند: سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج! سال هزار و نهصد و هفتاد و یک! تهران! یزد! اسپانیا و سنپترزبورگ!
"لباس ها" در صحنه مذاکره کارگردان، مترجم و مدیرفستیوال، مخاطب را به طرز اعجاب انگیزی به دوران قاجار و عقد قراردادهای ننگین پرتاب میکند! کارگردان با خروج به موقع از صحنه به بیننده اجازه میدهد که خود را در چهره علی باقری ، اصغر پیران و رامین سیار دشتی با نام "علی اصغر دشتی" ببیند! از خود و رویاهایش بگذرد و برای بقا تلاش کند ... ولی افسوس که تاریخ تکرار می شود، کلمات یاری نمیکنند و تنها حسرت از دست رفتن "شب های روشن" باقی میماند!
تابوی گذار از ارزش ها و الگوهای نسل و نسل های پیشین همیشه با ماست و در صحنه شبیه خوانی به تصویر کشیده می شود و مخاطبی که در صحنه های پیش طعم تلخ شکست را چشیده است، فرصت احیا خویشتن را ... دیدن ادامه ›› پیدا میکند!
ترس از کارهای کرده و ناکرده، حرف های زده و نازده و سال های رفته میتواند نامبرده را همچون اتحاد جماهیر شوروی به فروپاشی بکشاند! اما رقص به یاری او می آید... دستی دراز می شود...گوش مادری آماده شنیدن است... نامبرده می تواند صدها شب روشن بسازد
بعد از آمدن ایلناز شعبانی به روی صحنه دیگه تقریبا موضوع گنگی باقی نمی‌مونه و البته هرچی به انتهای کار نزدیک‌ شدیم، من نمایش رو بهتر دیدم نسبت ... دیدن ادامه ›› به دقایق ابتدایی؛ نمایشی که قرار بوده توسط آقای دشتی در روسیه اجرا بشه اما با بهانه‌های مدیری که در فستیوال هست این اتفاق نمی‌افته و این موضوع تبدیل می‌شه به یکی از ناکامی‌های کارگردان. من در دانشگاه زبان روسی می‌خونم و بعد از دیدن این نمایش جزو معدود دفعاتی بود که از خوندن این زبان حس بدی بهم دست داد؛ اگرچه داستان بی‌وفایی و خیانت روس‌ها به ایران رو بارها شنیدیم اما شنیدن داستانی جدید از این خیانت، در عصر حاضر و نزدیک به زمان ما، برام شوکه‌کننده‌ بود.